🌿🌿
#قصههای_قرآنی
قصه های مربوط به:
#حضرت_موسی علیه السلام
#قسمت_سی_و_دوم
🔹آنگاه شرط شاگردی موسی علیه السّلام «3»🔹
خضر متوجه موسی شد و بار دیگر پیمان او را متذکر و شرط او را یادآور شد و آنچه به موسی در مورد پرسش و کنجکاوی گفته بود خاطرنشان کرد و ادامه داد: « مگر من به تو نگفتم که نمی توانی همراه من شوی و صبر و شکیبایی لازم را نداری؟!»
موسی شرمنده شد و فهمید که وجود وی بار گرانی است بر دوش خضر، برای او شایسته بود که صبر را پیشه خود سازد و زبان به اعتراض نگشاید تا اینکه خضر حقایق را برای وی تشریح کند تا از آنچه که نمی داند آگاه گردد. پس با عذرخواهی مجدد، خود را به رعایت شرط و پیمان مقید ساخت و عهد بست که دیگر در سؤال عجله نکند و اگر عجله نمود رفاقتشان به پایان برسد و ارتباطشان قطع گردد. موسی گفت: « اگر بار دیگر تو را مؤاخذه و اعتراضی کردم، از آن به بعد با من ترک صحبت و رفاقت کن، که از تقصیر من عذر بر متارکه دوستی خواهی یافت».
با تجدید عهد بار دیگر موسی و خضر به حرکت ادامه دادند، تا اینکه خستگی و ناراحتی و رنج سفر آنها را از ادامه راه بازداشت. موسی و خضر در راه خود به دهکده ای رسیدند و به امید رفع خستگی و تهیه آذوقه سفر وارد آنجا شدند، ولی مردم این قریه در اثر بخل و امساک، حاضر به پذیرایی آنها نشدند و با برخورد ناپسندی آنان را از خود راندند، در نتیجه آنها نه جایی برای سکونت یافتند و نه غذایی برای رفع گرسنگی و با شکم گرسنه و تنی رنجور دهکده را ترک گفتند.
آنها به هنگام خروج از دهکده، دیواری را دیدند که در آستانه سقوط بود. خضر ایستاد و دیوار را مرمت و آن را تعمیر نمود. موسی گفت: جای تعجب است این قوم فرومایه را که با ما بدرفتاری کردند، این طور پاداش می دهی و احسان می کنی! ای کاش برای کار خود مزدی می گرفتی تا بوسیله آن سد جوع کنیم و جان خود را نجات دهیم!
#شرط_شاگردی_موسی_علیه_السلام
منبع: کتاب قصه های قرآن؛ زمانی، مصطفی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه ؛ جادالمولى، محمد احمد، قصه هاى قرآنى
🌸🌸🌸🌸🌸