#خاطره
برادرم کارگر گچ کار بود و به سختی پول در میآورد. تا حقوق میگرفت میرفت مرغ میخرید و همه خواهر برادرها را دور هم جمع میکرد.
میگفتم: قربانت بروم! پولهایت را جمع کن پس فردا میخواهی ازدواج کنی.
میخندید و میگفت: خواهر این دنیا آنقدرها ارزش ندارد.
اصلا روحالله همیشه میخندید.
حتی وقتی عصبانی میشد میخندید و از خانه بیرون میرفت. وقتی برمیگشت برایش مهم نبود چه کسی مقصر است؟ عذرخواهی میکرد و از دلمان در میآورد.
#شهید_سیدروحالله_عجمیان❤️
#شهید_آرمان_شهید_عجمیان
https://eitaa.com/joinchat/528941309Cff9dcf4693