🍃📽| شنبه با پدرش صحبت کرد و به پدرش گفت برای من زن بگیر... پدرش گفت: خودت از آنجا بیاور محمدرضا گفت: پس دوتا می‌آرم یکی برای خودم و یکی هم برای شما اگر می‌خواهی برای محسن هم بیاورم؟ توی همان صحبت‌هاش آنقدر با شوخی و ساده حرف می‌زد و صحنه‌ها را برای ما عادی جلوه می‌داد که ما فکر می‌کردیم به یک اردوی تفریحی رفته و هیچ ذهنیتی نسبت به سوریه نداشتیم. به گفتم آنجا چه کار می‌کنید می‌گفت: می‌خوریم، می‌خوابیم، فوتبال بازی می‌کنیم, جالب اینکه سراغ یکی دیگر از همرزم هایش را که می‌گرفتم باز هم همین حرفها را می‌زد و حتی در حرف‌هایش یک کلمه که اظهار نارضایتی از رفتنش به سوریه برود وجود نداشت... ... 🍃🌹 @shahid_dehghan🌹🍃