صف غذا
وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱:۴۵ بود و به کلاس نمیرسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی میگشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهرهای آشنا داشت و قیافهای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمیگردم و برای خودم غذا میگیرم. این لحظهای بود که به او سخت علاقهمند شدم و مسیر زندگیام تغییر کرد.
#روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران
#شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان #صف_غذا #احساس_مسئولیت #حق_الناس #مسیر_زندگی
🆔
@shahid_diyalame