eitaa logo
جوانی فراتر از زمان
355 دنبال‌کننده
970 عکس
192 ویدیو
2 فایل
بسمه تعالی این صفحه با هدف معرفی شخصیت شهید دکتر عبدالحمید دیالمه و زیر نظر مستقیم خانواده ایشان نگاشته می شود. ✅ سایت: ehya-e-saghalain.ir ✅ ارتباط با :H_m_k_s_h_d@
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 شجاعت شهيد دکتر ديالمه: "شهيد ديالمه واقعا نترس بود. در آن زمان عليه بنی صدر حرف زدن کار ساده اي نبود اما او با شجاعت در برابر بنی صدر ايستاد... ريشه شجاعت او ترس از خدا بود. شهيد ديالمه دست پرورده امام خميني(ره) بود و شجاعت را در محضر ايشان فرا گرفته بود. اما امروز برخی مسئولان از خدا نمی ترسند." حجت الاسلام ماندگاری 🆔@shahid_diyalame
خشوع و فروتنی در طول دو، سه نوبتی كه به مجلس رفتم آقای خامنه‌ای، دكتر ديالمه، دكتر آيت و حجت الاسلام محمد منتظری را هم ديدم و با آن‌ها راجع به جنگ، فداكاریهای مردم و اوضاع خرمشهر صحبت كردم. آن‌ها می گفتند كسانی كه بايد اين صحبت‌ها و واقعيت‌ها را به گوش امام برسانند كوتاهی می كنند. امثال شما بايد بيايند و خبررسانی كنند. شخصيت آقای خامنه‌ای و دكتر ديالمه خيلی در نظرم محكم و در عين حال لطيف آمد. با دكتر ديالمه كه حرف می زدم، خشوع و فروتنی اش آدم را شرمنده می كرد. معصوميت خاصی در چهره‌اش وجود داشت. خيلی آرام صحبت می كرد. می گفتند دكتر ديالمه جزء اساتيد است. او كسی است كه اولين دعای كميل را به راه انداخت. (به نقل از كتاب "دا" نوشته سيده زهرا حسيني ص ۶۱۹) #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان #دعای_کمیل #آقای_خامنه_ای #شهید_در_آینه_دیگران #روایت_یاران 🆔 @shahid_diyalame
شاگرد غير رسمی در جلسه اول پرسشنامه ای دادند كه همه پر كنند و بعد بر اساس آن اسامی قبول شدگان را اعلام می كردند. وقتی اسامی كسانی كه می توانند از جلسه ی آينده در كلاس حضور داشته باشند اعلام شد، نام من جزء قبول شدگان نبود. ولی چون تعداد، تقريباً خيلی زياد بود من با خود گفتم تا وقتی از كلاس بيرونم نكنند؛ خواهم آمد . اصلاً چه كسی می فهمد كه من آمده ام ؟( با توجه به اين كه شهيد خانم ها را به چهره و اسم نمی شناخت) پس از گذران مدتی از كلاس و حضور دائم من و شركت در آزمون های اوليه كلاس ، يك روز ايشان اعلام كردند بعضی از كسانی كه قبول شده بودند به علت غيبت زياد حذف خواهند شد و كسانی هم كه جزء قبول شدگان نبودند ولی مرتب در جلسات شركت كرده و آزمون ها را داده اند مي توانند به حضورشان ادامه دهند !! تيز بينی و لطافت رفتار شهيد شوق مرا برای ادامه كلاس بيشتر كرد. #روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران #منش_شهید_دیالمه #کلاس_درس #تیزبینی_شهید #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان 🆔 @shahid_diyalame
شاگردان با شماره اولين چيزی كه توجه ام را در جلسات اوليه جلب كرد تقوای شديد و التزام شهيد به حدود الهی خصوصاً ارتباط با خانم ها بود. هيچ وقت به چشمان كسی خيره نشد و حتی وقتی در انتهای كلاس بعضی خانم ها دور او جمع می شدند تا سؤالاتشان را بپرسند سرش همچنان پایين بود يادم می آيد يک بار كه يكی از خانم ها به هنگام سئوال خيلی نزديک شد ايشان با گذاشتن كيفشان به روی زمين و برداشتن آن ( در اثناء كلام )سعی می كرد فاصله ايجاد كند . بعد از يک سال و نيم از گذران كلاس، ما را به طور شخصی و به نام نمی شناخت و كارتهای ورودی كلاس به جای نام و نام خانوادگی خانم ها شماره داشت. 🆔 @shahid_diyalame
شهادت چمران چهره درهم و بغض در گلوی او در جلسه بعد از شهادت چمران را فراموش نمی كنم. با صورتی برافروخته و بسيار غمگين از چمران و خصوصياتش ياد كرد وگفت : متأسفانه هميشه بعد از مرگ افراد است كه از آنها تجليل می كنيم و بعضی نيز در تجليل از چنين افرادی سعی در مطرح كردن خود دارند !! در همين جلسه بود كه گفت : احساس می كنم ظرفی برای بيان آنچه در دل دارم پيدا نمی كنم. #روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران #منش_شهید_دیالمه #شهادت_چمران #تیزبینی_شهید #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان 🆔 @shahid_diyalame
عروسک كوكی برنامه داشتيم كه گاهی با شهيد به روستاهای اطراف مشهد و خانواده های سطح پائين سر بزنيم. آن روز قرار بود به ديدار خانواده ای برويم كه پدر آن كارگر و از اهل روستا و دارای چند فرزند بود . شهيد از افراد خانواده خود عروسكی را گرفته بود كه در آن روزگاران بديع بود، چهار دست و پا راه می رفت و گريه می كرد. قصد كرد تا آن را برای آن بچه ها بياورد، به او گفتم : به نظر من اين به درد اينها نمی خورد اصلاً نمی فهمند كاربردش چيست؛ بهتر است چيز ديگری ببريم. اما او همچنان اصرار داشت و نپذيرفت. چون به ديدار آن خانواده رفتيم و ايشان عروسک را به بچه ها دادند چند دقيقه نگذشت كه ديديم عروسک را چند تكه كرده اند هر كسي تكه ای از آن را با نخ بسته و روی خاكها می كشد رو كردم به او و گفتم : حالا ديدی گفتم اين به دردشان نمی خورد؟! او گفت: مهم اين است كه اين بچه ها از اين بازی لذت بردند. حتماً لازم نيست كه به همان طريقی كه پولدارها لذت می برند اينها هم استفاده كنند !! #روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران #منش_شهید_دیالمه #اختلاف_طبقاتی #تیزبینی_شهید #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان 🆔 @shahid_diyalame
عضويت برای يک روز حرف ها و شايعات درباره ی دكتر ديالمه و گروه مجمع احياء تفكرات شيعی زياد بود. درباره آنها گفته می شد كه مرتجع و با تفكرات سنتی و از انجمن حجّتيه و ... هستند. اين سخنان علاوه بر يک تصوير نامناسب در ذهن من ، كنجكاوی زيادی ايجاد كرده بود تا از نزديک ايشان را ببينم و حرف هايش را بشنوم. اتفاقاً روزی كه برای ثبت نام و عضويت در سازمان مجاهدين خلق به دفتر مركزی آنها رفته ، و با پركردن فرم، ثبت نام نمودم؛ در بازگشت به اطلاعيه ای حاكی از سخنرانی دكتر ديالمه در دانشكده ادبيات برخوردم. بدون تصميم قبلی، از همان جا مسير خود را به سمت محل سخنرانی تغيير دادم تا برای اولين بار در جلسه ايشان شركت نمايم . جالب اينكه همان جلسه آغاز آشنايی و حضور مستمر من در كلاس های ايشان گرديد و در همان اولين روز عضويت در سازمان مجاهدين ، مرا از گرفتاری در دام اين تشكيلات انحرافی نجات بخشيد. 🆔 @shahid_diyalame
جوانی فراتر از زمان
فقدان استاد باور نمی كردم و نمی خواستم باور كنم . تازه او را يافته بودم و برای تمام سؤالها و ندانسته هاب خود مأوايی . نمی دانم چگونه احساسی بود كه فكر می كردم او می تواند به جای همه برای من باشد . زمانی كه خبر را شنيدم گفتم شايعه است . نذر كردم . نمی دانم چرا از خدا خواستم همه را از من بگيرد ولی اين خبر دروغ باشد . ولی حالا می دانم چرا اين را از خدا خواستم . چرا كه من بدون همه باز هم می توانستم زندگی كنم ولی مسلمانی كه تا آن روز نمی دانست كيست و دينش چيست ؟ چه می خواهد و چه می گويد ؟ چه می طلبد و چرا زندگی می كند ؟ حال كسی را يافته بود كه قطره قطره او را از دريای دينش سيراب می كرد و قدم به قدم او را به صراط مستقيم خدايش نزديک می كرد ، ناگهان او را رها كرده و او هنوز تشنه است و نادان . بی پناه است و حيران. پس حق دارد كه همه چيزش را بدهد و دوباره دستگيری پيدا كند . تا آن روزها نمی دانستم سوختن و اشک ريختن چه معنايی دارد . هميشه يا از درد گريه كرده بودم يا ....... . تنها خاطرات آن روزها اشک بود و اشک. دلم می خواست فرياد بزنم و از خدا بپرسم چرا حالا ؟ ناله های آن روزها را هرگز فراموش نمی كنم . گاهی پيش خود فكر می كردم كه ديگران در مورد ما چه فكر می كنند ؟ چرا پدر و مادرم چيزی به من نمی گويند ؟ چرا اعتراضی نمی كنند ؟ چرا با من هم دردی می كنند ؟ آنها كه او را نمی شناختند . گويا آنها هم می فهميدند كه اين اشكها از سر بدبختی از دست دادن كيست. من دست غيبی خدا را كه برای هدايتم فرستاده بود از دست داده بودم و شايد تنها كسی كه می توانست تسكينی برای ما باشد مادر شهيد بود. وقتی مادر او را می ديدم و خود را جای خواهران او می گذاشتم می فهميدم كه هنوز زود است تا بفهمم سوختن يعنی چه ؟ به خصوص وقتی او را از زبان آنها تازه می شناختيم..... 🆔 @shahid_diyalame
كتابخانه برعكس او معمولاً در مشهد كتابهای كتابخانه ی خود را در خانه برعكس می چيد يعنی كتابها را آن طور كه همه می چيدند قرار نمی داد بلكه كتابها را از سمت اوراقش در كتابخانه قرار می داد تا معلوم نشود كه چه كتابی است. می گفت شايد لازم نباشد همه كسانی كه به خانه من می آيند از نوع كتابها مطلع شوند . به علاوه بعضی ها فكر می كنند هر كتابی در كتابخانه من است بايد بخوانند در حالی كه شايد مناسب آنها نباشد. #روایت_یاران #شهید_در_آینه_دیگران #کتابخانه #دوراندیشی #مطالعه #کتاب #شهید_دیالمه #جوانی_فراتر_از_زمان 🆔 @shahid_diyalame
گريه ای سازنده اولين دعای كميل بود كه در كنارش می خواندم ، آن روزها سن كمی داشتم و معانی دعا را نمی فهميدم. شايد فقط به خاطر اينكه در كنار او باشم برای دعا آمده بودم ، نوار دعای كميلی داشت كه با صوت زيبایی قرائت می شد، وقتی به جمله "الهی و ربی من لی غيرک" رسيد ، مانند مار به خود می پيچيد و گريه امانش نمی داد. من كه از معانی دعا چيزی نمی فهميدم؛ شدت گريه او به حدی بود كه من از گريه ی او گريه ام گرفت. شروع كردم به هق هق كردن !! 🆔 @shahid_diyalame
موقعيت يا مسئوليت ! پس از اعلام آراء و نتايج انتخابات از مشهد و رأی بالای ايشان ، به محض ديدار در اولين برخورد ، بی اختيار به او گفتم تبريک می گويم. يادم نمی رود كه چهره اش درهم رفت و گفت : مسئوليت كه تبريك ندارد! 🆔 @shahid_diyalame
مهلت خواستن جلسات نقد كتاب تبيين جهان سازمان مجاهدين خلق شور ديگری در انسان به وجود می آورد. او بر خلاف ديگران عادت نداشت كه صرفاًدر باره رفتارهای سياسی گروه ها سخن بگويد، بلكه از انديشه ها و نگرش اعتقادی آنان سخن می گفت هر چند كه رفتارهای سياسی آنان نيز از ديد او پوشيده نبود. در يكی از جلسات نقد افكار منافقين، شهيد را تهديد كرده بودند.ايشان اول جلسه با جمله زيبا و پرسوزی خطاب به آنان گفت : همان گونه كه امام حسين (ع) يک شب از دشمن مهلت می خواست، من هم از شماها مهلت می خواهم تا حرف هايم را بزنم شايد بتوانم يك نفر را هدايت و روشن كنم. 🆔 @shahid_diyalame
نگرانی از آينده آن روز با عجله به كلاس آمده بودم، كمی دير شده بود اما به هر حال خوشحال از اين كه يک بار ديگر در آن فضا قرار گرفتم. معمولاًدر مباحث كلاس پيوند عجيبی ميان مسائل اعتقادی و مسائل جاری جامعه وجود داشت و آن روز نيز بحث از تداوم انقلاب بود. جمله ی ايشان را فراموش نمی كنم كه درباره اهميت كار اعتقادی سخن می گفت و اشاره كرد كه : بايد به روی مبانی اعتقادی مردم كار جدی بشود ، اگر عقائد آنان تقويت نشود من برای ۲۰ سال آينده ی انقلاب نگرانم كه مانند انقلاب چين نگردد!! 🆔 @shahid_diyalame
شهادت چمران چهره درهم و بغض در گلوی او در جلسه بعد از شهادت چمران را فراموش نمی كنم. با صورتی برافروخته و بسيار غمگين از چمران و خصوصياتش ياد كرد وگفت : متأسفانه هميشه بعد از مرگ افراد است كه از آنها تجليل می كنيم و بعضی نيز در تجليل از چنين افرادی سعی در مطرح كردن خود دارند !! در همين جلسه بود كه گفت :احساس می كنم ظرفی برای بيان آنچه در دل دارم پيدا نمی كنم. 🆔 @shahid_diyalame
جوانی فراتر از زمان
فقدان استاد باور نمی كردم و نمی خواستم باور كنم . تازه او را يافته بودم و برای تمام سؤالها و ندانسته هاب خود مأوايی . نمی دانم چگونه احساسی بود كه فكر می كردم او می تواند به جای همه برای من باشد . زمانی كه خبر را شنيدم گفتم شايعه است . نذر كردم . نمی دانم چرا از خدا خواستم همه را از من بگيرد ولی اين خبر دروغ باشد . ولی حالا می دانم چرا اين را از خدا خواستم . چرا كه من بدون همه باز هم می توانستم زندگی كنم ولی مسلمانی كه تا آن روز نمی دانست كيست و دينش چيست ؟ چه می خواهد و چه می گويد ؟ چه می طلبد و چرا زندگی می كند ؟ حال كسی را يافته بود كه قطره قطره او را از دريای دينش سيراب می كرد و قدم به قدم او را به صراط مستقيم خدايش نزديک می كرد ، ناگهان او را رها كرده و او هنوز تشنه است و نادان . بی پناه است و حيران. پس حق دارد كه همه چيزش را بدهد و دوباره دستگيری پيدا كند . تا آن روزها نمی دانستم سوختن و اشک ريختن چه معنايی دارد . هميشه يا از درد گريه كرده بودم يا ....... . تنها خاطرات آن روزها اشک بود و اشک. دلم می خواست فرياد بزنم و از خدا بپرسم چرا حالا ؟ ناله های آن روزها را هرگز فراموش نمی كنم . گاهی پيش خود فكر می كردم كه ديگران در مورد ما چه فكر می كنند ؟ چرا پدر و مادرم چيزی به من نمی گويند ؟ چرا اعتراضی نمی كنند ؟ چرا با من هم دردی می كنند ؟ آنها كه او را نمی شناختند . گويا آنها هم می فهميدند كه اين اشكها از سر بدبختی از دست دادن كيست. من دست غيبی خدا را كه برای هدايتم فرستاده بود از دست داده بودم و شايد تنها كسی كه می توانست تسكينی برای ما باشد مادر شهيد بود. وقتی مادر او را می ديدم و خود را جای خواهران او می گذاشتم می فهميدم كه هنوز زود است تا بفهمم سوختن يعنی چه ؟ به خصوص وقتی او را از زبان آنها تازه می شناختيم..... 🆔 @shahid_diyalame
نمايشگاه زن برگزاری نمايشگاه روز زن در سالن شهرداری مشهد توسط خانم های مجمع خاطره پرشكوهی بود كه از ياد نمی برم ، بنا به رهنمود شهيد اتاق حضرت زهرا(ع) براي اولين بار برای نسل جوان به نمايش گذاشته شده بود ، ايشان به همه دانشجويان خانم مجمع فرموده بود كه كتابی در مورد حضرت زهرا (ع) مطالعه كنند و خلاصه آن را در نمايشگاه در معرض ديد ديگران قرار دهند . كتاب های مختلف را از كتابخانه آستان قدس رضوی به امانت گرفتيم و در نمايشگاه گذاشته بوديم ، ايشان تا نيمه های شب به معرفی كتابهايی كه در زمينه زن و زندگی حضرت زهرا(ع) و مسائل تربيتی بود و توضيح برای ما پرداختند به ما ياد دادند كه چگونه مي توانيم با تحليل زندگی ايشان نكات تربيتی را استخراج كنيم . برايم عجيب بود كه ايشان به تمامی كتابها احاطه كامل داشتند. 🆔 @shahid_diyalame
نمره های كلاسی 🔹معمولاً در كلاس ها كسانی شركت می كردند كه بعد از سخنرانی های متوالی ايشان راه خود را انتخاب كرده و با علاقه و هدف در كلاس شركت می كردند ، هر جلسه بايد امتحان مختصری می داديم كه استاد ورقه ها را برای جلسه بعد با دقت تصحيح می كرد و تحويلمان می داد. 🔹اولين ورقه امتحانی و نحوه نمره گذاری شهيد برايم خيلی جالب بود ، اگر به تمام سئوالات پاسخ صحيح می داديم نمره صفر مي گرفتيم ! و اگر يك غلط داشتيم (1-) و اگر 2 غلط (2-) و سه تا (3-) به همين ترتيب از آنجايی كه چنين نمره دادنی مرسوم نبود علت را از شهيد جويا شديم . 🔹فرمودند : اگر شما بتوانيد به تمام سئوالات پاسخ دهيد تازه درحد صفر هستيد اگر من نمره 20 بدهم مغرور می شويد و احساس می كنيد كه خيلی در مسائل اسلامی با سواد هستيد! 🆔 @shahid_diyalame
وقتی تمام نشدنی نحوه‌ شروع و خاتمه كلاس‌ها با همه جلسات فرق د‌اشت. نه مثل سخنران‌های د‌يگر وقتش تمام می شد، نه محل د‌يگری براي سخنراني قول د‌اد‌ه بود و نه معلّمی بود كه ساعت تد‌ريسش به پايان رسيد‌ه باشد. شروع هر كلاس هميشه با وقت‌شناسی و نظم قابل توجّه او رأس ساعت موعود بود. و پايان آن پايان همه سؤالات.... 🆔 @shahid_diyalame
هنوز از او می پرسم ! به جرأت می توانم بگويم كه در كلاسها و جلسات شهيد ديالمه هيچ سؤالی بدون پاسخ نمی ماند. او برای هر سؤال ، مسأله و شبهه ای پاسخی در خور و قانع كننده ارائه می داد چنانكه در مدت كوتاه حضور در كنار ايشان همه ما به طور مشهودی احساس امنيت و آرامش می كرديم زيرا معلم خود را يک پناهگاه قوی و مرجع قابل اعتماد برای حل مسائل و مشكلات فكری می دانستيم. احساسی كه فقدان او ، هر چه بيشتر آن را برايمان ملموس نمود و هرگز در طول اين سالها در هيچ كلاس و جلسه ديگری تكرار نشد. شايد عجيب به نظر آيد ولی من هنوز سؤالاتم را از او می پرسم! و در جايگاه های تصميم گيری و موارد ابهام و موضوعات فكری سعی می كنم مستند به موضع گيری ها و عملكرد و براساس شاه كليدهایی كه در مباحث ارائه كرده است پاسخ خود را پيدا كنم. 🆔 @shahid_diyalame
ياد جنگ احد برای هميشه در سفر اخير كه به مكه معظمه مشرف شده بودم در كنار كوه احد وقتی روحانی كاروان از اين حادثه بدون هيچ تحليلی و خيلی سطحی گذشت، خاطره پر احساس و بيان پر شور شهيد در كلاس كه جنگ احد را صحنه ی امتحان بزرگ اصحاب در آن روز و بشريت در هر برهه ای از زمان معرفی می كرد در ذهنم مرور می شد صدای پرجاذبه و تأثيرگذار او در روح و جانمان كه از يكی از ياران پيامبر (ص) نقل می كرد در درونم طنين انداز بود كه در پاسخ پيامبر كه او را به بازگشت و دورشدن از صحنه می خواند جواب داد : به كجا روم؟ به سوی خانه ام كه ويران خواهد شد ؟ به سوی همسرم كه از دنيا خواهد رفت؟ به سوی .... چنانكه گويی استاد شهيد خود در مقام ياوری رسول الله بود و اين جملات را بر زبان می آورد. 🆔 @shahid_diyalame
انتخابات 30 هزار تومانی برای تبليغات كاغذهای كوچكی كه دست خط و امضای علما را داشت چاپ كرديم. اما بچه ها برای شهيد ديالمه از جان گذشتگی می كردند. جرثقيل خيلی بلندی توی خيابان تهران (امام رضا) بود. شايد پنجاه متر، شهيد جواد دور انديش بسيار آدم متهور و بی باكی بود ، رفت بالا و يک پرده آن بالا نصب كرد. مسؤول مالی تبليغات هم من بودم، فيش های 15 تومانی و 20 تومانی و ... چاپ كرده بوديم و كمک های مردمی را جمع می كرديم و همه مخارج مان تا آخر فكر نمي كنم به سی هزار تومان رسيده باشد كه در مقايسه با ديگر گروه ها و افراد هيچ بود. اما چون بچه ها عاشقانه كار می كردند، نمودش از همه زيادتر بود. بچه ها شايد تا 48 ساعت نمی خوابيدند و چيزی هم نمی گرفتند. 🆔 @shahid_diyalame
صف غذا وارد سلف سرویس شدم. ساعت حدود ۱:۴۵ بود و به کلاس نمی‌رسیدم و صف غذا طولانی بود. دنبال آشنایی می‌گشتم در صف تا بتوانم سریعتر غذا بگیرم. شخصی را دیدم که چهره‌ای آشنا داشت و قیافه‌ای مذهبی. نزدیک شدم و ژتون را به او دادم و گفتم: برای من هم بگیر. چند لحظه بعد نوبت او شد و ژتون مرا داد و یک ظرف غذا گرفت و برای من که پشت میز نشسته بودم، آورد و خودش به انتهای صف غذا برگشت و در صف ایستاد. بلند شدم و به کنارش رفتم و گفتم: چرا این کار را کردی و برای خودت غذا نگرفتی؟ گفت: من یک حق داشتم و از آن استفاده کردم و برای شما غذا گرفتم و حالا برمی‌گردم و برای خودم غذا می‌گیرم. این لحظه‌ای بود که به او سخت علاقه‌مند شدم و مسیر زندگی‌ام تغییر کرد. 🆔 @shahid_diyalame
🔺🔺روایت یاران🔺🔺 ياد جنگ احد برای هميشه در سفر اخير كه به مكه معظمه مشرف شده بودم در كنار كوه احد وقتی روحانی كاروان از اين حادثه بدون هيچ تحليلی و خيلی سطحی گذشت، خاطره پر احساس و بيان پر شور شهيد در كلاس كه جنگ احد را صحنه ی امتحان بزرگ اصحاب در آن روز و بشريت در هر برهه ای از زمان معرفی می كرد در ذهنم مرور می شد صدای پرجاذبه و تأثيرگذار او در روح و جانمان كه از يكی از ياران پيامبر (ص) نقل می كرد در درونم طنين انداز بود كه در پاسخ پيامبر كه او را به بازگشت و دورشدن از صحنه می خواند جواب داد : به كجا روم؟ به سوی خانه ام كه ويران خواهد شد ؟ به سوی همسرم كه از دنيا خواهد رفت؟ به سوی .... چنانكه گويی استاد شهيد خود در مقام ياوری رسول الله بود و اين جملات را بر زبان می آورد. 🆔 @shahid_diyalame
هنوز از او می پرسم ! به جرأت می توانم بگويم كه در كلاسها و جلسات شهيد ديالمه هيچ سؤالی بدون پاسخ نمی ماند. او برای هر سؤال ، مسأله و شبهه ای پاسخی در خور و قانع كننده ارائه می داد چنانكه در مدت كوتاه حضور در كنار ايشان همه ما به طور مشهودی احساس امنيت و آرامش می كرديم زيرا معلم خود را يک پناهگاه قوی و مرجع قابل اعتماد برای حل مسائل و مشكلات فكری می دانستيم. احساسی كه فقدان او ، هر چه بيشتر آن را برايمان ملموس نمود و هرگز در طول اين سالها در هيچ كلاس و جلسه ديگری تكرار نشد. شايد عجيب به نظر آيد ولی من هنوز سؤالاتم را از او می پرسم! و در جايگاه های تصميم گيری و موارد ابهام و موضوعات فكری سعی می كنم مستند به موضع گيری ها و عملكرد و براساس شاه كليدهایی كه در مباحث ارائه كرده است پاسخ خود را پيدا كنم. 🆔 @shahid_diyalame
شهادت چمران چهره درهم و بغض در گلوی او در جلسه بعد از شهادت چمران را فراموش نمی كنم. با صورتی برافروخته و بسيار غمگين از چمران و خصوصياتش ياد كرد وگفت : متأسفانه هميشه بعد از مرگ افراد است كه از آنها تجليل می كنيم و بعضی نيز در تجليل از چنين افرادی سعی در مطرح كردن خود دارند !! در همين جلسه بود كه گفت :احساس می كنم ظرفی برای بيان آنچه در دل دارم پيدا نمی كنم. 🆔 @shahid_diyalame