✨نماز خواندند، پدرش هنوز ایستاده بود. داشت قد پسرش - که احتمالا برای اولین بار مقابلاش دراز کشیده بود - را حساب میکرد و با خود میگفت پسرم یک سر و گردن از این پیکر بزرگتر بود...
💔بعد احتمالا با خود فکر میکرد که اگر کفن را باز کردند رگهای گلو را ببوسد بهتر است یا سینه مسافر شام را
چند دقیقه بعد یکی بلند میخواند و دیگران زمزمه میکردند که "اسمع افهم!" و یک نفر یقه کفن را گرفته بود و تکان میداد. حال آنکه گوشاش جای دیگری پر شده بود از الموت حق و المیزان حق... و تنها این ما بودیم که با پیکر بی سر تکان میخوردیم.
سرش را به دامن زینب سلام الله علیها گذاشت و آمد، مردها این طور میروند!
پن : بخشی از یادداشت روزنامه جام جم
#شهید_بی_سر
#شهید_حاج_اصغر_پاشاپور❤️
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊