💠 آن یک ماه هوا گرم بود؛ محمد پورهنگ هم تشنه.... یکی از نیروهای نفوذی دشمن که اهل سوریه و مدتی از همکاران همسرم بود، لیوان آبی به او تعارف میکند که سمی بوده است. ظاهرش با دیگر لیوانهای آب همیشگی فرقی نداشته اما باطنش آن چیزی بود که توانست رفته رفته حال محمد پورهنگ را بد کند. تب تهوع ضعف و سردرد و سرگیجه و نهایتا خونریزی معده علائمی که خانواده پورهنگ را با تشخیص پزشک راهی ایران و تهران کرد. اما آب آلوده به سم با محمد پورهنگ کاری کرد که در کمتر از یک ماه به شهادت برسد. زینب پاشاپور میگوید: تمام لحظه های آن یک ماه به شهادتش فکر میکردم به این که لحظه به لحظه او به آرزویش نزدیک میشود و من هم به از دست دادنش انگار برای خیلیها شهادت از یک لحظه شروع میشود و مابقی اش به سوگ و غم و صبر روزهای بعد از شهادت میگذرد. اما ماجرای شهادت برای خانواده پورهنگ تنها برای این چند سال اخیر و حتی برای روزهای بعد از شهادت نبوده و هر روز منتظرش بوده اند. خانم پاشاپور میگوید: همسرم خواب شهادتش را دیده بود و من میدانستم که چقدر دوست دارد خوابش تعبیر شود. اما این فرق داشت؛ این که هر دقیقه و هر ساعتی از روز که میگذرد به شهادت فکر کنی فرق داشت. فرق میکند که ببینی به اتفاقی بزرگ اما سخت نزدیک میشوی حالش طوری بود که هر لحظه اش بهتر از یک ساعت بعدش بود و ساعت به ساعت بدتر میشد و تحلیل میرفت و بالاخره به آرزویش رسید.... 🍃 @shahid_hajasghar_pashapoor🌹🕊