❣
#سفر_عشق...
#قسمت_چهارم
📅روز بعد رفتیم سر مزار آیت الله قاضی (ره).
گفت: ایشان در وجود حضرت علی (علیه السلام) غرق شده. اِن شاالله که ما هم همینطور باشیم و از نسل ما افرادی مثل آیت الله قاضی تربیت شوند و به درد اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) بخورند.
🍃بعد از دو سه روز که نجف بودیم، به قول محمد با اجازه از امیرالمومنین (علیه السلام) راهی شدیم به سمت کربلا.
سوار اتوبوس شدیم و حرکت کردیم. یه تسبیح گرفته بود دستش و تقریبا تمام مسیر مشغول ذکر گفتن بود. زیاد حرف نمی زد.
🕌تقریبا نزدیک حرم بودیم ولی بخاطر ازدحام بیش از حد و کنترل بهتر مسیر راه ورودی بسته شده بود. مجبور شدیم پیاده حرکت کنیم.
🏠محل اسکان ما در شارع سدره بود. کمی استراحت کردیم.
🔸گفت: منتظر چی هستی؟ بریم حرم.
گفتم: صبر کن کلید اتاق را بگیریم، وسایل را بگذاریم و بعد برویم.
گفت: نگران وسایل نباش. بگذارشان همان گوشه و برویم.
🔹گفتم: پس اول کجا برویم؟
گفت: مگر تفاوتی دارد؟
گفتم: همه میگن اول بروید سراغ حضرت عباس (ع) و اذن زیارت ارباب را بگیرید.
✨راهی شدیم به سمت حرم.
زیارت باصفایی بود. رفتیم بین الحرمین. فقط اشک می ریخت.
کمی آرام شد. گفت: اِن شاالله به حق این دو بزرگوار هر چه میخواهی خدا عنایت کند.
🤲بعد دست هایش را آورد بالا و رو به آسمان گفت: خدایا! خودت از دلم خبر داری.
😅خندیدم و گفتم: ای ناقلا! فکر کنم دوست داری ازدواج کنی...
#ادامه_دارد...
راوی : دوست شهید
🌷
#شهید_حاج_محمد_پورهنگ
@shahid_hajasghar_pashapoor 🌹🕊