🌱
تابوتش را آوردند توی حیاط زیر خیمه اباعبدالله. دست کشیدم به ریشهایش و بوسیدمش. راحت خوابیده بود. دلم میخواست خیلی بغلم باشد ولی اطرافیان نگران حالم بودند و زود ازم جدایش کردند. هنوز حسرت این را میخورم که چرا نشد بچهام را بیشتر بغل بگیرم.
تا دو سال، هر روز میرفتم سر مزارش. هروقت بیقرارش میشوم اگر ماشین باشد شب میروم سر مزارش. وقتی میروم، راحت میشوم. سرم را که میگذارم روی سنگ مزارش، احساس میکنم دستهایش را باز کرده و بغلم کرده. احساس میکنم این سنگ، سینه محمد است. خیلی بیتاب محمدم هستم ولی وقتی سکوت و مظلومیت شوهرم را میبینم دلم میسوزد و خجالت میکشم بیتابی بکنم.
با وجود این همه دلتنگی اگر به عقب برگردم، باز دعا میکنم شهید شود. برای بقیه پسرهایم هم این دعا را میکنم.
#مادرانه🌱
طلبه
#شهید_محمد_کیهانی
#زن_زندگی_آگاهی
@shahid_hajasghar_pashapoor