کتاب
📚
#دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_13
«زن دایی»
وقتی کاری به نظرش درست بود و میخواست انجامش بدهد، دیگر به این راحتی ها نظرش عوض نمیشد بقیه برایش دلیل می آوردند و بحث
میکردند؛ ولی جواد کاری را میکرد که فکر میکرد درست است سال ۱۳۸۷، یک ژیان قراضه خرید.
آمده بود خانه ما، همان وقت مادر شوهرم بیمارستان بستری بود همسرم گفت میخواهم زندایی را ببرم پیش مادر و خاله را بیاورم گفت من هم می آیم. توی راه، سر همین ژیان جروبحث میکردند. وقتی رسیدیم بیمارستان، نگهبان جلویمان را گرفت گفت این ورودی فقط برای مریض هاست. حاجی گفت ما هم مریض داریم اینجا نشسته و به جواد اشاره کرد نگهبان در را باز کرد و اجازه داد داخل شویم. بعدش جواد بالا و پایین میپرید و میگفت کی مریض است؟ حاجی گفت تو مریضی اگر مریض نبودی، نمیرفتی این ژیان قراضه را بخری جواد گفت به اندازه پولم خریدم.
تنها کانال رسمی
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥
@shahid_javad_mohammadii