کتاب 📚 🖋به قلم بهزاددانشگر « زن دایی» همیشه روی جواد حساب باز میکردم محال بود سؤالی از او بپرسی و توی آستینش جواب نداشته باشد درباره همه چیز هم اطلاعات داشت. همین دل آدم را گرم میکرد یک جایی که میماندی پیش خودت میگفتی جواد هست واقعاً هم بود. هرجا مشورت میخواستم بهش زنگ میزدم؛ از کارهای بسیج گرفته تا ازدواج دخترانم هر برنامه ای میخواستیم توی بسیج انجام بدهیم زنگ میزدم و نظر جواد را میپرسیدم جواد با حوصله به حرفهایم گوش میداد و نظرش را میگفت. خیلی خوب تجزیه و تحلیل میکرد بعد نظر می داد . وقتی برای دخترهایم خواستگار می‌آمد اول به جواد زنگ میزدم میگفتم زن دایی فلانی میخواهد بیاید خانه ما برای خواستگاری. اگر جواد میگفت بگذار بیایند راهشان میدادیم. برای دختر بزرگم چند تا خواستگار آمد؛ ولی دخترم قبول نمیکرد. جواد گفت میخواهم با دخترتان حرف بزنم ببینم چرا ایراد میگیرد آمد و دو ساعت با او صحبت کرد آن موقع که داماد اولم آمده بود خواستگاری، به جواد زنگ زدم گفتم این جوان فلان جا کار میکند میشناسی اش؟ گفت پسر ساکت و آرامی است و کمی از ویژگی هایش گفت آخر سر خندیدم و گفتم تأییدش میکنی؟ گفت نه ، اول باید ببینم نظر دخترتان چیست گفتم فکر میکنم مثبت است. گفت پس پسر خوبی است. ان شاء الله مبارک باشد . تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii