📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «همسر برادر » بعد از برادرم برای یکی از اقوام نزدیکمان مشکلی پیش آمده بود میگفت چند شب گریه میکرده و می گفته آخر آقا جواد تو که به همه کمک میکنی چرا به من کمک نمیکنی؟ بعد خواب دیده بود که خودش و خانم و مادرش نشسته بودند و او داشته گریه میکرده. آقا جواد اول به مادرش چیزی میگوید و بعد به همانی که خواب دیده بود میگوید مگر من چند بار به شما نگفتم هر وقت مشکل دارید از خود حضرت زهرا الله بخواهید؟ به حضرت زهرا (سلام الله علیها) توسّل کنید. بعد از شهادتش هم حواسش به مشکلات همه هست؛ به همه و به خانواده ام . به زینب که نگاه میکنم پیش خودم میگویم کاش بزرگتر بودی! کاش بزرگ تر بودی تا طعم عموداشتن را می چشیدی؛ آن هم عمویی مثل آقا جواد. اگر بود، حتماً خیلی همدیگر را دوست داشتند. نه اینکه الان زنده نباشد؛ اما انگار ما نمیتوانیم عمویش را آن طور که بود برایش تعریف کنیم. دلم میخواست طعم زندگی کردن با عمویش را می چشید. اینها را که میگویم دلم میرود پیش فاطمه . میگویم فدای دل فاطمه بشوم. آقاجواد را ،دید با او زندگی کرد و حالا چقدر برایش سخت است. بغضم را فرومی دهم و میگویم امان از دل فاطمه. تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii