📚
#دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_62
«مادر»
از وقتی مسائل سوریه پیش آمد ، خیلی پیگیر حوادث منطقه بود . نه که قبلش نباشد .
قبلش هم مسائل فلسطین و لبنان را دنبال می کرد .
حضور داعش توی عراق را پیگیری می کرد . می گفت کِی شود ما نسل این ها را براندازیم . بعد به مرور شروع کرد به گفتن درباره رفقایش و کسانی که می رفتند سوریه .
سال ۱۳۹۴ ، یک روز عروس دومم آمد و گفت سجاد می خواهد برود سوریه .
سجاد توی این مسائل عکس جواد بود .
جواد کار هایش را قبلش به من می گفت .
ظاهری هم که شده بود ، هماهنگی می کرد ؛ اما سجاد تودار بود .
حرفش را ، برنامه اش را به کسی نمی گفت .
چند روز بعدش ، سجاد دل خور آمد خانه مان . گفت جواد بویی به مشامش رسیده و دارد خودش را منتقل می کند .
روز بعدش ، با بقیه بچه ها خانه مان بودند . آنجا زیرزیرکی کمی باهم جر و بحثشان شد .
سجاد شاکی بود که چرا جواد دارد جا به جا می شود تا بتواند اعزام شود سوریه .
جواد زیر بار نرفت . گفت من فقط وظیفه ام را انجام می دهم . اسمم را برای آموزش نوشته ام . اگر مرا بردند که می روم سوریه . اگر نبردند هم خیالی نیست . همین جا کارم را می کنم .
تنها کانال رسمی
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥
@shahid_javad_mohammadii