📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «مادر» سال ۱۳۹۵ بود گفت میخواهد برود تهران دوره ببیند شنیده بودم دیگر از اصفهان خیلی کسی را نمیبرند سوریه از خانمش هم شنیده بودم که جواد میخواهد برود سپاه قدس پرسیدم چه دوره ای میخواهی ببینی؟ گفت ،ننه درجه هایم عقب افتاده میخواهم بروم دوره که درجه ام برود .بالاتر گفتم الکی .نگو تو از کی اهل درجه و این حرفها شده ای؟ درستش را ،بگو ببینم کجا می خواهی بروی؟ خندید و گفت من که میدانم خبرها بهت رسیده ننه خودت را به آن راه میزنی ،بله میخواهم بروم سپاه قدس گفتم یعنی دیگر توی اصفهان کاری برایت باقی نمانده که باید بروی سپاه قدس؟ گفت فکر میکنم آنجا بیشتر به درد میخورم گفتم حالا توی سپاه قدس به چه دردی میخوری؟ اصلاً سپاه قدس چی هست؟ جواب داد که ننه فیلم بازی نکن خودت بهتر میدانی سپاه قدس یعنی عراق، یعنی سوریه، یعنی مأموریت حالا اگر حرفی داری بزن گفتم چه حرفی بزنم ننه... تو که راهت را انتخاب کرده ای. چند وقت بعدش حاجی هم ماجرا را .فهمید با ناراحتی گفت سپاه طرحی داشته است به اسم طرح شهید همدانی توی این طرح پاسدارهای دیگری که داوطلب و علاقه مند بودهاند بروند ،سوریه اما توی بخشهای دیگر بوده اند آموزش میدیده اند. فقط هم مجردها را می برده اند. وقتی جواد دیده بود متأهل است و نمیتواند توی این طرح وارد شود رفته بود مأموریت یک ساله گرفته بود که منتقل شود به سپاه قدس ظاهراً جواد همان روزهای اول با یکی دو نفر از فرماندهانش کمی درگیر شده بود و شایعه شده بود که جواد آنجا آشوب به پا کرده و قرار است برایش دادگاه نظامی برگزار بشود . تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii