📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «دایی همسر » خیلی ولایت پذیر بود تکیه کلامش این بود: امام سیدعلی خامنه ای و لاغیر. خانمش میگفت وقتی سخنرانی حضرت آقا از تلویزیون پخش می شد، گریه میکرد و به سخنرانی گوش میداد. وقتی هم که فهمید آقابرای دفاع دستور داده اند سر از پا نمی شناخت که خودش را برساند سوریه. دفعه اول با لشکر اعزام شد و بعد از آن هم با سپاه قدس مأموریت یک ساله گرفت. به من گفت که بیا با هم برویم سپاه قدس . من در قرارگاه حضرت زینب (سلام الله علیها) و مسئولیت داشتم و گفتم نمیتوانم. آنجا در بحث های تاکتیک و عملیات که تخصص خودم بود با ارتش سوریه به صورت مستشاری کار میکردم؛ مشاوره های جنگی و عملیاتی و.... . به جواد گفتم اینجا بهتر میتوانم کار کنم تو هم بیا اینجا اگر بیایی میشویم جانشین همدیگر دیگر پیچش دست خودمان است که چند روز سوریه باشیم و چند روز ایران هروقت من اینجا بودم تو برو مرخصی و هر وقت تو اینجا بودی من می روم. گفت کارهایم را بکن تا بیایم کنار هم باشیم پیگیری که کردم گفتند باید مأموریت یک ساله اش تمام شود . دفعه‌ی چهارمی که میخواست برود سوریه، یک سال مأموریتش در سپاه قدس تمام میشد. گفت میروم و می آیم پیش تو! تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii