📚
#دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_109
«پدر »
عاشق شهدا بود هر وقت جنازه شهیدی
برمیگشت یا قرار بود تشییع شود،
یکی از کسانی که پای کارشان بود،
جواد بود.
شب و روز تلاش میکرد تا تشییع باشکوهی برای شهدا برگزار شود.
وقتی آقامهدی اسحاقیان شهید شد،
جواد خودش رفت جنازه را تحویل گرفت.
بعد هم با مساجد و هیئتهای بزرگ
شهر هماهنگی کرد که آن چند روز،
جنازه توی هیئت ها و مسجدها بگردد
و برایش مراسم بگیرند.
این طوری هم برای شهید روضه
میخواندند هم باعث میشد به این
بهانه یاد شهدا در شهر زنده شود
و بخشی از نوجوان ها یا جوانها
به واسطۀ این شهدا روحیه بگیرند
و در مسیر شهدا بیفتند.
یکی از همین برنامههایی که گرفته بود، برای شهدای گمنام بود.
یکی از پیکرهای شهدای گمنام را برده بود خانه یکی از خانواده های شهدایی که خیلی سال بود پیکر شهیدشان برنگشته بود، گفته بود مادر و خواهر این
شهید نیستند که برایش گریه کنند و روضه بخوانند، حالا شما فکر کنید
این پیکر پسرتان است.
بیایید برایش مادری کنید.
برایش خواهری کنید. بعدها این
خانوادهی شهید چقدر دعایش میکردند.
اصلاً حس خوبی با این شهید گمنام پیدا کرده بودند.
تنها کانال رسمی
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥
@shahid_javad_mohammadii