📚
#دخترهاباباییاند
🖋به قلم بهزاددانشگر
#پارت_117
« برادر همسر »
همین سالهای آخر یک روز توی حسینیه هیئت بود و خیلی شلوغ معمولاً بالای سر دیگ بود حاج آقا مجتبی کسی را فرستادند دنبال جواد ، میخواستند مستقیم از خود جواد آمار بگیرند غذا به همه می رسد یا نه .
جواد رفته بود نشسته بود خدمت حاج آقا بین صحبتش حاج آقا دست دراز کرده بودند طرف دکمه یقه اش . جواد گفته بود حاج آقا اجازه بدهید خودم میبندمش . حاج آقا با سرانگشت زده بودند روی لپش گفته بودند نه ، خودم میبندم که دیگر باز نشود . تمام شد لباس پوشیدن جواد عوض شد دیگر کسی توی درچه جواد را با آن تیپ و قیافهٔ قبلی ندید خودم هفته بعد دیدمش گفتم جواد چه شده؟
دکمه را بسته ای ، آنجا برایم تعریف کرد که حاج آقا گفته اند...
یعنی ترسی هم نداشت که بگوید حاج آقا گفته اند و او دارد عمل میکند . حتی از آن به بعد اگر کس دیگری را هم میدید که دکمۀ پیراهنش باز است میگفت حاج آقا این کار را دوست ندارند .
تنها کانال رسمی
#شهید_جواد_محمدی᯽ ⃟ ⃟
┄•୫❥
@shahid_javad_mohammadii