📚 🖋به قلم بهزاددانشگر «دایی » رفتن و آمدنهای جواد به سوریه خیلی سریع میگذشت. آن قدر که فکرش را هم نمیکردم به این زودیها باید با شهادتش روبه رو شویم. هر موقع میخواستند خبر شهادت یکی از شهدای مدافع حرم را بدهند، صبر میکردند ۴۸ ساعت یا حداقل ۲۴ از شهادتش بگذرد و بعد خبر را میدادند . برای جواد این طور نبود. جواد ساعت هفت بعد از ظهر شهید شده بود. فردایش ساعت ده به من زنگ زدند و گفتند میدانی که جواد شهیدشده؟ همان جا پشت گوشی وا رفتم. یادم به حرفهای جواد افتاد که میگفت شماره ات را داده ام تا تو خبر شهادتم را به خانواده بگویی! آنهایی که زنگ زده بودند، از بچه‌های سپاه نبودند؛ یعنی سپاه هنوز خبر را تأیید نکرده بود. چندتا از بچه هایی که کنار جواد بودند، زنگ زده و به دوستانش گفته بودند. آنها هم به من گفته بودند. تنها کانال رسمی ᯽ ⃟ ⃟ ‌‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎‌‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‎‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‎┄•୫❥ @shahid_javad_mohammadii