خیلیا دوست دارن تصویر یا صدایی از شهیدی که تا حالا ندیدنش ببینن و بدونن رفتار و حرکاتش چجوری بوده برای کسانی که تا حالا ندیدن خیلی جذاب و تاتیر گذاره ولی برای خانواده و مخصوصا دوستان و همرزمان کوله باری از دلتنگی و بغض همراش داره لحظات باهم بودن مثل فیلم میاد جلو چشمای آدم حرفایی که زده شده خاطراتی که بود سختیها کنار هم بودنا توعالم رفاقت قهر و آشتیا تو میدون جنگ و جهاد برای هم جون دادنا و نگران بودنا شاید کسی باورش نشه که تو منطقه عملیات یه روز شد که حجم آتیش و خمپاره به حدی رسید که بیشتر بچه ها بخاطر موج انفجار سردرد گرفتن و با تشخیص فرمانده دم غروب بود که به عقبه برگشتن مسعود و چند نفر دیگه بازم مثل همیشه گوی سبقت و ربودن و از خود گذشتگی کردن و شب تو منطقه موندن که خط و حفظ کنن و تا عصر فردا طول کشید ما برگشته بودیم عقب تو این یه روز بقدری دلتنگ و نگران بودیم که داشتیم دق میکردیم وقتی فردای اون روز دوباره برگشتیم منطقه عملیات باورتون نمیشه انقدر از دیدن هم ذوق کردیم همدیگرو بغل میکردیم بعضی وقتا بغض هم میکردیم همینجوری خونه به خونه دنبال بچه ها و دیدنشون: مسعود کجاست؟ سید مصطفی؟ یه نفر میگفت خونه بالایی هستن حسن و علی کجان؟ میگفت خونه دومی احمد و محمد رضا و صباح کجان میگفت دارن میان پایین و جای خالی حاج عبدلله بعد گفتن منطقه تثبیت شده و همه برگردید عقب و تحویل فاطمیون بدید دوباره جمع شدیم دورهم خیلی خوشحال بودیم و خدارو شکر میکردیم. ما که طاقت یه روز که هیچ یه مدت کوتاهی دوری هم و نداشتیم حالا نمیدونم چطور شده تو این دو سال و نیم طاقت آوردیم دوری شونو تحمل کنیم نمیدونم چی بگم ولی قطعا بخاطر فلسفه شهادت و زنده بودن شهیده و اینکه حتما کنار ما هستن... @shahid_masoud_asgari