💢
#قصه_های_سرباز_قاسم(۴۰)
📌برشی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم
🔸️لباس های نو
✍نزدیک بزنجان ماشین خراب شد مقداری پیاده رفتیم بین راه سوار جیپ پهلوان شدیم نزدیکی های غروب به ده رسیدیم همه هم سن و سالهای ما و حتی کوچکترها احمد پسر خدا کرم غلامعباس و علی محمدی به دیدن ما آمده بودند.لباسهای نو و قشنگ و رنگ و روی سفید همه را تشویق به شهر می کرد.
☀️
#نسال_الله_منازل_الشهدا
@shahidabad313
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯