روایتگری شهدا
#پسرک_فلافل_فروش
#داستان_زندگی_شهید_مدافع_حرم
#شهید_هادی_ذوالفقاری
#انتشارات_شهید_ابراهیم_هادی
#قسمت_پنجاه_و_هشتم
💚خبر شهادت❤️ 🦋راوی:مادر و برادر شهید 👈سه شنبه بود.من به جلسه ي☀️
#قرآن
رفته بودم. در جلسه ي🌟
#قرآن
بودم که به من
#زنگ
زدند. پرسيدند خانه اي؟ گفتم: نه.بعد گفتند: برويد
#خانه
کارتان داريم.فهميدم از دوستان🌷
#هادي
هستند و صحبتشان درباره ي🌷
#هادي
است، اما نگفتند چه کاري دارند. 🌷
@shahidabad313
💢من سريع برگشتم. چند نفر از بچه هاي🕌
#مسجد
آمدند و گفتند🌷
#هادي
مجروح شده.من اول حرفشان را
#باور
کردم.گفتم:🌟
#حضرت_ابوالفضل
(علیه السلام) و☀️
#امام_حسين
(علیه السلام) کمک مي کنند، عيبي ندارد. اما رفته رفته
#حرف
عوض شد. بعد از دو سه ساعت همسايه ها آمدند و
#مادر
دو تن از شهداي محل مرا در
#آغوش
گرفتند وگفتند:🌷
#هادي
به🌷
#شهادت
رسيده. ⚘
@pmsh313
💢در محل کار معمولاً🍁موبايل را استفاده نمي کنم. اين را بيشتر
#فاميل
و دوستانم مي دانند.آن روز چند ساعتي توي
#محوطه
بودم.
#عصر
وقتي برگشتم به دفتر،
#گوشي
خودم را از توي کمد برداشتم. با تعجب ديدم که هفده تا
#تماس
بي پاسخ داشتم! تماس ها از سوي يکي دو تا از بچه هاي🕌
#مسجد
و دوست🌷
#هادي
بود. سريع
#زنگ
زدم و گفتم:
#سلام
،چي شده؟ 🌷
@shahidabad313
🌱گفت: هيچي،🌷
#هادي
مجروح شده، اگه مي توني سريع بيا ميدان🌷
#آيت_الله_سعيدي
باهات کار داريم.
#گوشي
قطع شد.سريع با
#موتور
حرکت کردم. توي راه کمي
#فکر
کردم.
#شک
نداشتم که🌷
#هادي
🌷
#شهيد
شده؛ چون به خاطر مجروحيت هفده بار
#زنگ
نمي زدند؟ در ثاني کار عجله اي فقط براي🌷
#شهادت
مي تواند باشد و... ⚘
@pmsh313
💢به محض اينکه به ميدان🌷
#آيت_الله_سعيدي
رسيدم، آقا صادق و چند نفر از بچه هاي🕌
#مسجد
را ديدم.
#موتور
را
#پارک
کردم و رفتم به سمت آن ها.بعد از
#سلام
و احوال پرسي، خيلي بي مقدمه گفتند: مي خواستيم بگيم🌷
#هادي
🌷
#شهيد
شده و... 🌷
@shahidabad313
🍁ديگه چيزي از حرف هاي آن ها يادم نيست! انگار همه ي
#دنيا
روي سرم من خراب شد.با اينکه اين سال ها زياد او را نمي ديدم اما تازه داشتم
#طعم_برادر
بودن را
#حس
مي کردم.يک دفعه از آن ها جدا شدم و آرام آرام دور
#ميدان
قدم زدم. مي خواستم به حال عادي برگردم. ⚘
@pmsh313
⬅️نيم ساعت بعد دوباره با دوستان
#صحبت
کرديم و به مادرم
#خبر
داديم. روز بعد هم مقدمات
#سفر
فراهم شد و راهي🌟
#نجف
شديم.🌷
#هادي
در
#سفر
آخري که داشت،خيلي تلاش کرد تا مادرمان را به☀️
#نجف
ببرد، رفت از پدرمان
#رضايت_نامه
گرفت و
#گذرنامه
را تهيه کرد، اما
#سفر
به🌟
#نجف
فراهم نشد. حالا قسمت اينطور بود که🌷
#شهادت
🌷
#هادي
ما را به ☀️
#نجف
برساند. 🌷
@shahidabad313
💥ما در
#مراسم_تشييع
و
#تدفين
🌷
#هادي
#حضور داشتيم. همه مي گفتند که اين🌷
#شهيد
همه چيزش
#خاص
است. از🌷
#شهادت
تا
#تشييع
و
#تدفين
و... 🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊 ☀️روایتگری شهدا ✅
@shahidabad313
🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊🌷🕊