موقع خداحافظی چند دقیقه ای برای مرتضی روضه حضرت مادر خواندم: «مرتضی جان، یادته طاقت نداشتی ببینی به خانم جلوی چشمهات بخوره زمین؟ یادته گفتی چادر خاکی ببینی یاد روضه های حضرت زهرا علیهاالسلام می افتی؟ شنیدم ترکش به سینه و کمرت خورده حالا دیگه خوب فهمیدی مادرمون بین در و دیوار چی کشیده حالا دیگه خوب فهمیدی درد سینه زخمی با آدم چیکار میکنه مادری خورد زمین و همه جا ریخت به هم...» با اشک روضه بر حضرت زهرا علیهاالسلام آخرین بار بر تابوت مرتضی بوسه زدم.