#کتاب_سلام_بر_ابراهیم2
قسمت شصت و یک
میز کار و غذا🌺
میزکار👇👇👇
💢اوایل انقلاب بود. ابراهیم در کمیته مشغول فعالیت بود. حیطه فعالیت کمیته ها بسیار گسترده بود. مردم در بیشتر مشکلات به کمیته ها مراجعه می کردند.
💢من به کمیته ای که ابراهیم در آنجا مشغول بود رفتم. چند اتاق کنار هم بود در هر اتاق یک میز قرار داشت و یکی از نیروهای کمیته پشت میز جوابگوی مردم بود.
💢وارد اتاق ابراهیم شدم برخلاف دیگر اتاق ها میز کار پشت سرش بود و صندلی جلوی میز قرار داشت!! صندلی مراجعین هم جلوی صندلی ابراهیم بود.
پرسیدم: اینجا چرا فرق داره؟
💢گفت: پشت میز که نشستم احساس غرور بهم دست داد. گفتم اینطوری از مردم دور می شم برای همین صندلی خودم را آوردم این طرف تا به مردم نزدیک باشم.
غذا👇👇👇
💢مهدی حسن قمی از کوچکترین دوستان ابراهیم می گفت: تربیت کردن ابراهیم به طور غیر مستقیم بود.
💢مثلا هر بار که با هم بودیم و یک فقیر می دید پول را به من می داد تا به فقیر بدهم. اینطوری خودش گرفتار ریا نمی شد و به ما هم درس برخورد با فقیر می داد.
💢یادم هست ابراهیم به ساندویچ الویه علاقه داشت اما هر جایی برای ساندویچ نمی رفت.
💢یک ساندویچ فروشی در ۱۷شهریور بود که به فروشنده اش آقا شیخ می گفتند. یعنی آدم مقدس و مسجدی بود.
💢ابراهیم پیش او می رفت. حساب دفتری پیش او داشت. می دانست تو الویه، کالباس نمی ریزد و فقط از مرغ استفاده می کند. ابراهیم سوسیس، همبرگر و.. هرگز استفاده نمی کرد.
💢این گونه به ما درس تربیتی می داد که هر چیزی نخوریم و هر جایی برای غذا نرویم.
💢می دانست این فروشنده به حلال و حرام خیلی دقت دارد. برای همین آنجا می رفت. چرا قرآن دستور می دهد: انسان به غذایی که می خورد توجه داشته باشد.
🍃🌹
@shahidaziz_ebrahim_hadi