۲۱۲ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ 3⃣بخش سوم 🔸️محبت شهید به خواهران 💠 خانم سمیه نمی‌دانم چگونه حس‌وحالم را بنویسم. با شهدای مدافع حرم بسیاری آشنا شدم ولی آن شهیدی که دلم را لرزاند و اشکم را جاری کرد، شهید عباس بود؛ شهیدی که دلم را خون کرده! برای خودش، جوانی‌اش، همسرش بند دلم پاره شد. شب‌ها شعرهایی را که در وصف شهید سروده‌اند، بارها و بارها می‌خوانم و اشک می‌ریزم. چقدر آرامش‌بخش است... در نام عباس، امیدی شوق‌انگیز هست و در نگاه و لبخندش، آرامش... خوش به سعادتش! شاید این که عباس هم‌سن خود من است، مرا بیشتر به او نزدیک می‌کند تا با او درددل و حرف بزنم. از شبی که با این شهید آشنا شدم و نحوۀ شهادتش را خواندم، لحظه‌به‌لحظۀ شهادتش را تصور می‌کنم و اشک می‌ریزم. به غربت شهادتش قسمش می‌دهم که شفاعتم کند. 📗 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯