۲۲۷ ✅ ادامه ی کتابِ " رفیق شهیدم مرا متحول کرد " ✍ 3⃣بخش سوم 🔸️محبت شهید به خواهران 💠 ادامه خاطره خانم محمدنیا، استان آذربایجان غربی ... یازده یادداشت شهید مثل نقشۀ راه بود برای تمام آن‌هایی که خود واقعی‌شان را گم کرده‌اند و توی این شلوغی روزگار به دنبال خودشان می‌گردند. کتاب را دو-سه بار خواندم. عالی بود. چقدر احساس خوبی بهم داده بود! کتاب را بستم و روی جلد دیدم شمارۀ پدر شهید را برای پیشنهادات گذاشته بودند. برداشتم و پیام دادم و ازشان به‌خاطر نوشتن کتاب تشکر کردم و ایشان هم تشکر کردند و برایم آرزوی موفقیت کردند. خیلی وقت بود که دنبال یک رفیق شهید بودم. به‌قول برادرم، همۀ رفیق‌ها که نباید زمینی باشند! یکی هم باید باشد توی آسمان پیش خدا برایت آبرو بخرد. هر شهیدی را انتخاب می‌کردم، احساس می‌کردم رفاقتم یک‌طرفه است. شاید هم من رفیق خوبی نبودم. با شهید عهد بسته بودم هر شب دعای عهد را بخوانم. عکس کوچکی از شهید را لای صفحۀ دعای مفاتیح‌الجنان گذاشته بودم تا راحت‌تر پیدایش کنم و نصف ثوابش را به شهید هدیه می‌دادم. در مقابل، از شهید درخواست کردم که هروقت کارم گیر کرد پیش خدا، آبرویم را بخرد و کمکم کند. 📗 ╭─┅🍃🌺🍃•┅─╮ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@shahiddaneshgar ╰─┅🍃🌸🍃•┅─╯