#زندگی_نامه
اتفاقـے در سلف دانشگاه کنار عباس نشستم. هنوز او را نمیشناختم.
قاشق و چنگالم را نیاورده بودم و فاصلہ سلف تا خوابگاه آنقدر زیاد بود که رغبت نکنم برای آوردنشان این همہ راه را طــے کنم.🤕
داشتم فکر میکردم که غذا را چطور بخورم که عباس گفت: «چرا مشغول نمیشــے؟»
گفتم: «قاشقم همراهم نیست.»:(
دو سه لقمہ از غذایش مانده بود اما بلند شد قاشقش را شست و به من داد!
گفتم: «شما چـے؟» گفت: «چند قاشق بیشتر نمونده، با نون میخورم»😉
همین کارهاے او در دانشگاه باعث می شد که سرباز و سردار عاشق رفتار و منش او شوند.❤️🌱
🔖محمدجواد نجفی_دوست شهید
#شهید_عباس_دانشگر
|
@kanoon_shahiddaneshgar |