|ازاله الاسرائیل من الوجود! می‌گویند انتخاب یک اسم شایسته، حقی است که هر فرزندی بر گردن پدرش دارد؛ و حاج عماد مغنیه به خوبی این حق را برای پسرش جهاد ادا کرد! می‌گفتند عماد کوچک است. اولین بار او را هنگام تشییع پدرش دیده بودند. همه مردم به چشم دیده بودند چگونه خون پدر، در رگ‌های پسر نوجوانش دویده است. دیده بودند که جسم پاره پاره‌ی پدر روی دست‌های مردم تشییع می‌شود و صدای پدر از حنجره جهاد هفده ساله فریاد می‌زد: «ما امروز اینجا آمده‌ایم تا به دشمن صهیونیستی بگوییم که اگر خونی را ریختی این خون‌ها جوی‌هایی می‌شود در مسیر قدس و فلسطین» می‌گویند اطاعت از پدر در راه خدا، حقی است که هر پدری بر فرزند خودش دارد. و جهاد مغنیه به خوبی این حق را برای پدرش ادا کرد! پدر گفته بود هدف نابودی اسرائیل از صحنه وجود است، و پسر تفنگ پدر را روی شانه‌اش محکم می‌کرد. روز شهادتش بیست و سه سال بیشتر نداشت. آن بالا بالاها بود. بلندی‌های جولان. لبه‌ی مرز فلسطین. چند قدم تا تحقق هدف پدر بیشتر نمانده بود... موشک های مستقیم اسرائیل اجازه نداد قدمهایش تا آخر مسیر را طی کند، اما جهان امروز به چشم خود می‌بیند که خون جهاد مغنیه جوان، حالا دویده است میان رگ‌های جوان‌های تمام جهان. از لبنان و یمن و عراق گرفته تا فرانسه و آمریکا. پیکر جهاد مثل پدرش پاره پاره بود. و حالا هر تکه‌ای از وجودش گوشه‌ای از جهان، میان قلب جوانی می‌تپد. می‌تپد به عشق آرمان جهاد و پدرش؛ ازاله الاسرائیل من الوجود!