⭕️تپه ی توبره ها 💠«ماجرایی شگفت انگیز از اقتدار ✨امام هادی (ع) ✨دربرابر سلطان عباسی» واما ماجرا: سلطان عباسی برای اینکه قدرت و شوکتش را به رخ بکشد دستور می دهد هر سرباز لشگرش یک توبره خاک با خود به صحرا بیاورد و... ✍️به قلم: استاد غلامی سرای تاصدهزار آن خیل لشگر موج مــی زد زان خاک ها سر، تپـــه ای براوج می زد ازبس زخاک توبره اندوده شد دشـت تلّی شد و زان خاکها کوهی عیان گشت سلطان که سرمست سپاه سایه ها بود غـــافل ز رستاخیز نور و آیــــه ها بود با بادپایی روی تلّ آمد شتــــــــابان چون مـــــوج درشور و نوا یکسر بیابان فریاد زد هان ای رقیبانم دراین دشت خوشتر بود در کشتزار نیزه ها گشــت هرکس که برما دشمنی ورزد ببیـــند باران تیــر وتیـــــغ ها درخون نشینـــد آن گه که ترس و رعب بردل ها عیان بود آنجا «امام هادی» واهــریمـــــنان بـــود دانست آن مـــــاه سپـــــهر آدمیت بهرچه آن بالیدن و شـور است و نیــت دست دعا را جانب هفت آسمان کرد تیر دعـــا را ازدل خونیـــــن روان کـرد چون پرده را دست نسیم ازدیده پس زد حیــــرت به درد افتاد و بینایی نفس زد گشتند چشـــمان شهنشاهــان نظاره از شــــــــرق تا مغـرب چو ابر پاره پاره فوج ملائک در صفـوفی آسمانگیــر پرها گشوده پـُـــر فلک از نیزه هــا، تیر بین زمین و آسمان یکسر ســـواره جمله مســـــلح، منتــــظر بریک اشــــاره گفتی فلک درموج تیغ و بال وپرها می ریخت برگلگونه ی عــــالم شـــررها چون دیده ی گردنکشان این صحنه رادید بی هوش گشته ، برزمین پیوسته غلتید اما امام مهـــــــربان فرمــــود آرام خرسند،ماهرگز نباشیــــم از چنیــن جام هرچند درهرعرصه ای مردان مردیم ما بهـــــر دنیـــا وارد میدان نگردیم 🕊 مرکز فرهنگی شهید جدیری کهنموئی 🕊 @shahidjodeiri