تا اینکه یه شب بخاطر سکته ی مغزی مامانم فلج میشه نزدیک چند ماه زمینگیر شده بود تمام مدت برای جابجایی مامان محمد کمکش میکرد میگفت بابات دیسک کمر داره و تو هم تازه زایمان کردی،همه ی جابجا کردنهای مامان با محمد بود عین مادر خودش بهش رسیدگی میکرد،،،تو اون مدت مامان حسابی خجالت میکشید بابت رفتارهای گذشته ش، حتی کمکهای محمد رو پس میزد تا اینکه بعد از چند ماه حال مامان بهتر شد و از اون به بعد مامان دست از رفتارهای گذشته ش برداشت.و یروز متوجه شدم پنهانی از محمد حلالیت میگیره،کاش ما ادمها بدونیم پیری و مریضی فقط برای یه عده نیست ممکنه برای خودمون هم پیش بیاد. ❌کپی حرام