💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸
﷽یاد خاطرات عاشقان خدا ﷽
#طنز_جبهه
🔅 یه دور تسبيحی
نشسته بوديم دور هم كنار آتش و درددل میكرديم.
هر كی تسبيح داشت درآورده بود و ذكر میگفت.
تسبيحهای دانه درشت و سنگين وقتی روی هم می افتادند صدای چريقچريقشان دل آدم را آب میكرد.
من هم دست كردم داخل جيبم كه ديدم تسبيحی نيست. از روی عادت دستم را بردم طرف تسبيح بغل دستيم تا تسبيح او را بگيرم كه دستش را كشيد به سمت ديگر.
گفتم: «تو تسبيحت را بده يك دور بزنيم».
كه برگشت گفت: « بنزين نداره، اخوی!» گفتم شايد شوخی میكند
به ديگری گفتم: «او هم گفت پنچره».
به ديگری گفتم:«گفت موتور🏍 پياده كردم»
و بالاخره آخرين نفر گفت: «نه داداش، يكوقت میبری چپ ميكنی،
حال و حوصله دعوا و مرافه ندارم؛ تازه من حاجت دستم را به ديار البشری نمیدهم».
همه خنديدند. 😄😄
چون عين عبارتی بود كه خودم يادشان داده بودم.
هر وقت میگفتند: تسبيح يا انگشتر و مهر و جانمازت را بده، اين شعارم بود.
فهميدم خانهخرابها دارند تلافی میكنند
🦋🦋🦋.