💔🍃💔
#انار
تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره #سوریه دلم براش #تنگ شده بود💔
بهش #زنگ زدم گفتم فردا بعدازظهر میام #خونتون میخوام ببینمت، طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی #خوشحال شد☺️
فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونیها میوه #انار نمیخورم ولی حمید آقا عاشق#انـــار بود برام انار آوردش❤️
گفتم حمید من #سیب میخورم خیلی اصرار داشت انار بخورم ولی نخوردم😒
با این وجود همش #لبخند میزد😃 حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از #دستش انار رو میخوردم 😔😔😔
#روایت_از_برادر_شهید#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💔
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh