1_29524754.mp3
4.63M
هدایت شده از پستهای روز
1_26343300.mp3
13.24M
🎵 #صوت_شهدایی
✨میخوام که با کرم بشم زینب زینب
✨پای تو محترم بشم زینب زینب
✨مدافع حرم بشم زینب زینب
🎤 🎤 #سیب #سرخی
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
دوست شهید که داشته باشی 😍 نیازی به عشقهای بیخودی نداری؛ میدونی یکی حواسش بهت هست 😇 ، یکی که اومده ت
💔🍃💔
#انار
تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره #سوریه دلم براش #تنگ شده بود💔
بهش #زنگ زدم گفتم فردا بعدازظهر میام #خونتون میخوام ببینمت، طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی #خوشحال شد☺️
فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونیها میوه #انار نمیخورم ولی حمید آقا عاشق#انـــار بود برام انار آوردش❤️
گفتم حمید من #سیب میخورم خیلی اصرار داشت انار بخورم ولی نخوردم😒
با این وجود همش #لبخند میزد😃 حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از #دستش انار رو میخوردم 😔😔😔
#روایت_از_برادر_شهید
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💔
#سالروز_شهادت
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh
🌷شهید نظرزاده 🌷
#عشـــــــــقــ❣ لبخنــــــد نجیبــی ست ڪہ روے #لب_تـوست😍 #خنــــــــده_ات علت آغـاز غـــــــــ
💠تاثیر از سفر راهیان نور
🔰کمی سردم شد، خودم را محکم بغل کردم و چشم هایم را روی هم گذاشتم.
برای یک لحظه #خواب دیدم.
🔰وقتی بیدار شدم متوجه شدم کمتر از پنج دقیقه خوابم برده بود؛ اما تصویر آن خواب آن قدر #واضح بود که انگار جلوی چشمم در حال تکرار بود، آن تصویر این بود:
🔰بالای یک تپه که چند تا درخت کوتاه بود، یک دفعه صدای #انفجار آمد و یک #سیب سرخ از آن بالا غلت خورد به سمت پایین
کمی خودم را روی صندلی بالا کشیدم و به جاده نگاه کردم. تصور کردم زمان #جنگ، چند #شهید درست از همین مسیر به جبهه اعزام شدند.
🔰یک تکه کاغذ پیدا کردم و از مادرم که صندلی کناری بود #خودکار گرفتم و بالای کاغذ نوشتم:
یکی از برنامه های بعد از برگشت از سفر، مطالعه زندگی #شهید_محسن_دین_شعاری🌷 باید باشد.
🔰به خودم گفتم: حتما لحظه ای که #خوابش را دیدم، لحظه #شهادت این شهید هست.
📚به نقل از کتاب ( رفیق مثل رسول )
#رفیقِ_شهید_شهیدت_میکنه
#شهید_رسول_خلیلی🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh