4⃣3⃣8⃣
#خاطرات_شهدا 🌷
💠امر به معروف و نهی از منکر عملی
🔰یک روز توی
#خیابون احمدآباد مشهد در حال راه رفتن بودیم که حسین آقا از اوضاع
#حجاب و پوشش خانم ها🙆 در اون مکان به شدت ناراحت شد😔
🔰گفت جرات نمی کنم
#حتی_لحظه ای روبه روم رو نگاه کنم. گفت: مگر این خانمها که این طور وارد خیابون میشن
#برادر یا شوهر ندارند⁉️ بعد متوجه صدای اذان مغرب شد🔊 و گفت: دیگه امر به معروف و نهی از منکر
#زبانی فایده ندارد❌
🔰رفت از جلوی یک مغازه، یک
#کارتن اورد و من متعجب او را نگاه می کردم😦 کارتن را باز کرد و ایستاد و با
#صدای_بلند شروع کرد به اذان گفتن🗣 مردم همه نگاه می کردند.
🔰اصلا نگاه های مردم براش مهم نبود❌ شروع کرد به
#نماز خواندن. من خیلی خجالت کشیدم😥 رفتم یک متر آن طرف تر ایستادم👤 کاش آن روز می رفتم و
#باافتخار کنارش👥 می ایستادم.
🔰آدم هایی که در حال رفت و آمد بودند، مثل آدم های
#متحجر به او نگاه می کردند😦 نمازش که تمام شد
#کارتن را برداشت و گذاشت سرجاش و گفت: الان 💥باید با
#کارعملی امر به معروف را انجام داد و من الان معنی حرف یک سال پیش او را می فهمم😔
راوی:همسر شهید
#شهید_حسین_محرابی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh