5⃣2⃣9⃣
#خاطرات_شهدا🌷
💠 جای حسین خالی
🍃🌹چند شب پیش که طبق قرار هر هفته با بچه های
#هیات رفته بودیم دیدار با
#خانواده_شهدا.
همش تو این فکر بودم که کاش
#حسین هم الان اینجا بین ما بود...
🍃🌹می دونستم بقیه رفقا هم همین فکر رو دارند.
آخه تا آخرین هفته ای که بود تو همین دیدار ها شرکت می کرد...
هر جور شده خودشو از
#اهواز می رسوند تا تو این مراسمات شرکت کنه..
🍃🌹بارها شده بود که دوستانی از خارج هیئت
#پیشنهاد بدن که روز دیدار رو تغییر بدیم بذاریم اول هفته، تا اونها هم بتونند تو دیدار شرکت کنند.
🍃🌹اما ما هر بار می گفتیم که اولویت
#خادمای_هیات هستند...
اونروزها حسین چهارشنبه ها هرطوری شده خودشو از اهواز می رسوند.
🍃🌹تو همین فکر و خیال بودم و با خودم می گفتم
#ای_کاش...
ای کاش حسینم امشب اینجا می بود.
کاش حسینم مثل قدیم تو جمع رفقا می نشست.
می اومد تو
#محفل شهدایی مون.
ولی غافل از اینکه حسین هم هست.
حسین همین الانم بین ما رفقا نشسته.
#غافل از بی خبری مون.
🍃🌹دم دمای سحر بود که
#خواب دیدم با بچه های هیئت رفتیم دیدار...
چیز زیادی از دیدار با خانواده شهیدی که تو خواب دیدم یادم نیست...
فقط اون لحظه ای که می خواستیم
#عکس دست جمعی بگیریم تو ذهنم مونده..
🍃🌹اون لحظه بود که هممون جمع شدیم...
دیدم رفیقمون حسین هم اومد ایستاد کنار بقیه بچه ها..
با همون
#لبخند_همیشگی..
خیلی سر حال بود...
محو
#تماشاش شده بودم.
🍃🌹رفتم که حسینم رو در
#آغوش بگیرم که از خواب پریدم...
بیدار که شدم با خودم گفتم تنها دل
#بیچاره ی من، نقش زمین شد!
یا هر که نگاهش به تو افتاد چنین شد؟!
#شهدا_زنده_اند
#رفیق_شهیدم
#شهید_حسین_ولایتی_فر🌷
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh