4⃣7⃣3⃣1⃣
#خاطرات_شهدا🌷
🔰شب 🌙قبل از
#شهادت بابڪ بود. یه ماشین🚘 مهمات تحویل من بود. من هم قسمت
#موشکی بودم و هم نیروی آزاد ادوات. اون شب هوا واقعا سرد بود.
بابڪ اومد پیش من گفت:
#علی جان توی چادر جا نیست من بخوابم. پتو هم نیست.گفتم: تو
#همش از غافله عقبی. بیا پیش من، گفتم: بیا این پتو؛ اینم سوءیچ .... برو
#جلو ماشین بخواب، من عقب میخوابم. ساعت ۳شب من بلند شدم رفتم بیرون.
🔰دیدم پتو رو
#انداخته رو دوش خودش داره نماز میخونه... وقتی میگم ساعت ۳ صبح ⛅️یعنی خدا شاهده اینقدر هوا ❄️سرده نمیتونی از پتو بیای بیرون!!گفتم: بابڪ با اینکارا
#شهید نمیشی پسر.. حرفی نزد، منم رفتم خوابیدم.صبح نیم
#ساعت زودتر از من رفت خط و همون روز شهید شد🙂💔
🕊 شادی روح پاکشون صلوات🕊
✍راوی: همرزمشهید
#شهید_بابک_نوری🌷
🍃🌹🍃🌹
@ShahidNazarzadeh