#هوالعشق
#معجزه_زندگی_من
#نویسنده_رز_سرخ
#قسمت_سی_سوم
.
.
_ چی رو توضیح بدی؟؟
مگه صد بار نگفتم با این برنامه ها حال نمیکنم؟؟
سپیده_ میدونم
یه دقیقه صبر کن توضیح میدم
_چه توضیحی اخه
چه بهونه ای میخوای بیاری ها؟؟؟
سپیده_حلماااااا
_کوفت و حلما بگو
گوش میدم
سپیده_امیر محمدو یادته؟
_اره
مگه میشه اون آدم مزخرفو یادم بره...
سپیده_دوست صمیمی احسانه
_ نهههه واقعااااا؟
سپیده_آره حلما
دوست خوده عوضیشه
با نقشه امد تو جمع ما
حلما بیچارم کرده
همش تهدیدم میکنه همه چی رو به بابام میگه....
_چه تهدیدی اخه
اون قضیه تموم شد رفت
هیچ مدرکی نداره با چی میخواد تهدیدت کنه؟؟
سپیده_حلما این دفعه بابام منو میکشه
بهم التیماتوم داده که خودمو درست کنم
کافیه بره پیش بابام فقط حرف دیگه
دیگه بهم اعتماد نمیکنن
_چقدر بهت گفتم نکن سپیده
ادم باش ؟؟
گوش نکردی...
حالا همه اینا چه ربطی به من داره؟
سپیده_احسان از تو خوشش میاد گفته اگه کاری کنم باهاش دوست بشی حرفی نمیزنه
_😳😳😳سپیده یعنی تو میخوای بخاطر خودت منو بندازی تو دردسر
واقعا که
خوبه خودت میدونی من اهل این جور دوستیا نیستم
ببخشیدا ولی تاالان کم بخاطر شماها ضربه نخوردم دیگه بسه ازحالا خودت مشکلاتتو حل کن به من ربطی نداره
اصلا فکر کن حلما مرده
اینجوری بهتره برای جفتمون
سپیده_چت شده تو یهو
دوست بودیما یه زمانی
_بله یه زمانی اونم الان متوجه شدم من دوست شما بودم فقط شما ها ...
سپیده_ماچی؟
_هیچی حرفی ندارم دیگه کاری نداری
سپیده_نوچ هر طور راحتی بای
گوشی رو قط کردم همچی مثل فیلم جلو چشمام بود
چقدر تاحالا سرزنش شدم بخاطر دوستام از طرف خونواده
چقدر ازشون دفاع کردم تا حالا
هیچ وقت نخواستم باور کنم اونا باهام بد کردن اما انگار الان مجبورم
تمام شواهد داره اینو نشون میده
نمیدونم من یهو انقدر مقاوم شدم یا بیش از حد بهم فشار اومده که کلا رابطمو باهاشون قط کردم
به هر حال همچین بدم نشد
میتونم باآرامش بیشتری زندگی کنم خودمو پیدا کنم
نمیتونم عذاب وجدان داشته باشم
همون زمانی که سپیده با امیر محمد دوست شد کلی نصیحتش کردم حالا نه این که دوست نشه باکسی نه اون پسره ادمه درستی نبود اما سپیده حرف گوش نکرد تازه یادمه اون موقه بخاطرش برمن قیافه میگرفت تا وقتی با اون بود اصلا انگار نه انگار دوستیم داره فقط وقتایی که دردسردرست میکرد یاد من میوفتاد
منم همیشه سعی میکردم کمکش کنم
حتی به قیمت خراب شدن خودم
پیش بقیه
هوووف
الان دیگه سعی میکنم اشتباه نکنم
اگه قرار باشه درست بشه خودش تلاش میکنه
نمیخوام بیش از این بهش فکر کنم چون واقعا عصبی میشم
امیدوارم خودش راهِ درست رو پیدا کنه
من تو کار خودم موندم دیگه دردسرای سپیده رو نمیتونم تحمل کنم.