4⃣1⃣2⃣
#خاطرات_شهدا🌷
💠
#عارف_كوچولو
🌷شانزده ساله بود و از خانواده اى روحانى. اطلاعات
#مذهبى فراوانى داشت. به همين دليل بچه ها به او (عارف كوچولو) مى گفتند. در خط سوم، جايى كه قبضه هاى
#خمپاره مستقر بودند قرار داشتيم.
🌷مى خواستم به خط بروم، با همه خداحافظى كردم او نبود گشتم، كنار
#رودخانه پيدايش كردم. نشسته بود و با خودش زمزمه اى داشت. آهسته
#گريه مى كرد به شوخى گفتم: «چيه؟ خلوت كردى! التماس دعا»
🌷گفت: «روضه حضرت على اصغر (ع) مى خوانم». پرسيدم: «چرا حضرت على اصغر؟» ادامه دادم: «ولى تو را كه به خط مقدم نمى برند كه
#شهيد شوى؟!» گفت: «سه روز ديگر همين جا، كنار قبضه هاى خمپاره، من و سه نفر از بچه ها مستقريم. دو تا از
#همراهان مى روند. من و يك نفر ديگر اين جا مى مانيم. گلوله هاى خمپاره از طرف
#دشمن مى آيند. من آن را توى
#آسمان مى بينم. مى آيد و مى آيد. به زمين مى خورد و
#تركش آن گلوله مرا پاره مى كند....
🌷....و دقيقاً همان شد كه گفته بود.
راوى: همرزم شهيد محمد تقى غيور انزله
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh