🍃بسم رب الشهدا🍃 🍃کنار مزارش نشسته و سردش را لمس می‌کند. چه مزار عزیزش را می‌نگرد. گویی نمی‌خواهد باور کند اینجا اوست. به قاب عکسی که در آن عزیزش ثبت شده بود خیره می‌شود. به چشمش نیش می‌زند، است. 🍃دلش می‌خواهد بنشیند و سالهای باهم بودنشان را با هم مرور کند. سالهایی که کنار نفس می‌کشید. از روزی که هم‌ نفسش در پا گذاشت تا زمانی که با هم آشنا شدند همه را از ذهنش می‌گذراند. اینکه محمد جواد هدیه و نظر کرده عقیله بنی‌هاشم بود. اینکه از همین نشانه می‌شد تا ته راه را خواند. 🍃ته راه می‌دانی کجا بود؟ همه گمان می‌کردند ته راه جایی بود که محمدجواد به ندای زینب (س) تا رفت. اما نه! محمدجواد تا آخر خط رفت ولی برگشت! به قاعده بیست ثانیه روح از تنش جدا شد و فهمید شهید شده اما بند تعلق کامل از هم گسسته نشده بود که برگشت. 🍃فهمید یک جای کار می‌لنگد آن هم این دنیاست، مثل تعلق خاطر به و فرزندانش، یا شاید دعای همسرش که می‌خواست یک بار دیگر فقط او را ببیند. هرچه بود این برگشت زمینه اش را فراهم آورد و دیگر محمد جواد آن آدم سابق نبود، بود! 🍃چهره‌اش، رفتارش، گفتارش همه و همه تو را یاد می‌انداخت و این شهید بودن شد آنچه که باید! ته راه اینجا بود، پایان خط با توفیقی که نصیب هرکس نمی‌شود. و امروز ششمین سالی‌ست که از می‌گذرد. ♡سالگرد پروازت مبارک♡ پ.ن: گفته خود شهید به همسرش. ✍️نویسنده : 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ١ فروردین ١٣۶٢ 📅تاریخ شهادت : ٢۵ آبان ١٣٩۴ 🕊محل شهادت : سوریه، حلب 🥀مزار شهید : شاهین شهر، گلزار شهدای محله حاجی آباد 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh