شهید شو 🌷
🕊🌹🕊🌹 🌹🕊🌹 🕊🌹 🌹 #لات_های_بهشتی #محسن۴ محسن گفت: " تو این سه روز که تنها بودم خیلی فکر کردم به گذشت
🌹🕊🌹🕊 🕊🌹🕊 🌹🕊 🕊 در شهر نجف به دنیا آمده بود و عاشق پول و شهرت و ... یک باره سر از ارتش در آورد و شد: 😎 اما این سرهنگ بعثی، بسیار به پدر و مادر اش احترام مےگذاشت... هنگام جنگ ایران و عراق، مثل بقیه نظامیان عراقی، مجبور شد به خطوط نبرد اعزام شود... در اولین مرخصےاش که به خانه آمد، پدر و مادرش اعتراض کردند که "چرا با ایرانےها مےجنگی"؟؟؟😠😡 مادرش گفت: "اگه به جنگ با آنها ادامه نمےکنم"...😡😡 جناب سرهنگ هم سرش را پایین انداخته بود و چیزی نمےگفت😔 اما فکر مےکرد که از جبهه فرار کند حتی اگر اعدام شود...😱 چند روز بعد که به خطوط نبرد اعزام شد، خودش را به خط مقدم رساند😏 یک روز صبح، یک پارچه سفید برداشت🏳 و با سرعت به سمت نیروهای ایرانی دوید🏃🏃 و شد... خوبی هم به مسئولان سپاه داد و بعد از مدتی با که از نیروهای عراقی تشکیل شده بود، به نبرد با حزب بعث عراق پرداخت...☺️ بعد از پایان جنگ ایران و عراق، صدام به حمله کرد و بعد از مدتی هم امریکا، مناطقی از عراق را تصرف کرد... فرصت خوبی بود تا سرهنگ به کشورش برگردد و بر ضد صدام مبارزه خود را آغاز کند...🙂 او که با رفقایش در روستایی مخفی شده بودند، هر از گاهی ای بر پیکر حزب بعث که در کربلا و نجف مستقر بودند، وارد مےکردند💪 در یکی از این عملیات ها، سرهنگ و سه نفر دیگر از دوستانش به در اطراف نجف حمله کردند 💥و پس از به هلاکت رساندن چند بعثی، سرهنگ هم به رسید😇 دوستانش پیکر او را در به خاک سپردند... ۳نقطه 📚...تاشهادت 💕 @aah3noghte💕