شهید شو 🌷
💔 نوبت به من رسید... قلبم مى طپید. اما باز آرامش خود را حفظ كردم. تسلیم قضا و قدر شدم و به خدا
💔 به خود جوشیدم و از ته قلب خروشیدم و در این کوچه خاك‌آلود پایین و بالا مى‌رفتم و از خود مى‌پرسیدم چرا؟ چرا باید اینچنین باشد؟ چرا این همه درد؟ این همه بدبختى؟ این همه جنایت؟ مى‌ریختم و به سرعت قدم می‌زدم... چرا باید پدر و مادری به این روزگار تیره و تار بیفتند... درد بود ، شیون بود و بدبختى بود... درد بود شیون بود بدبختی بود و .. جوان برومندشان هدف قناصه قرارگرفته و جان داده بود... دست‌نوشته های 💞 @shahiidsho💞 با نشر مطالب، شوید😇 که "زنده نگه داشتن ، کمتر از نیست"