#کتابدا🪴
#قسمتصدسیششم🪴
🌿﷽🌿
آخرین لحظات
دیدن بابا بود. توی قبر خم شدم و نگاه کردم. روی بابا را باز
کردند و تلقین خواندند. این صدا را که می شنیدم، احساس می
کردم قیامت شده
جمله ایی روی دیوار مسجد امام صادق )ع( با حزب جمهوری
دیده بودم که نوشته بود خط سرخ شهادت، خط علي و آل محمد
)ص( است، یادآوری این جمله که همیشه برایم پرمعنا و زیبا جلوه
می کرد، باعث شد یک لحظه احساس خجالت کنم. خودم را جمع و
جور کردم، سربازی که می گفت: تا آخرین لحظات با بابا بوده،
درحالی که همچنان گریه می کرده کنار قبر نشست و با صدای
لرزانی گفت: آقا سید قسم به خون پاکت من انتقامت رو میگیرم.
من که می خواستم برم ولی حالا اگر دستور هم برسد عقب نشینی
کید من از خرمشهر بیرون نمی روم. مقاومت می کنم. نمی گذارم
خون شهدا پایمال بشه
زمانی که سرباز این را می گفت، یاد این شعری افتادم که از زمان
بچگی از بابا همیشه میشنیدم
دایه دایه وقت جنگه دایه دایه وقته جنگه، قطار کربلا سرم، پر از
فشنگه، صدای کسی که توی قبر بود را شنیدم. به دا گفت: سیده
خانم حلال کن دا ضجه زنان گفت: من رو سیاه چی دارم که
حلالش کنم؟ اون باید منو حلال کنه
آمد بالا سر قبر نشست و گفت: مرد، من رو سیاهم. ازت حلالیت
می خوام. تو زندگی کو خوشی ها و ناخوشی هات سعی کردم
شریکت باشم. اگه کوتاهی کردم، حلال کن، اگه از میثم رنجدی
حلال کن، هر خوبی و بدی داشتیم حلالت باشه از من راضی
باشی، آن شاء لله خدا هم از تو راضی باشه
با این حرف ها باز دلم سوخت، هم برای دا هم برای بابا. هر
دوتایشان خیلی سختی کشیده بودند، زندگی هر دویشان شبیه هم
بود.
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🌸به نیت فرج امام زمانمون
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌸
☘
💖☘
💖💖☘
💖💖💖☘
💖💖💖💖☘
#اللهمْعَجِلْلِوَلِیِڪالفَـــࢪَج