🔻«از لندن به پاریس» به روایت
#چارلز_دیکنز | از کتاب
#داستان_دو_شهر
(چهلودومین صفحه از
#یک_صفحه_خوب_از_یک_رمان_خوب)
▪️«کالسکه با سر و صدای بسیار و با بیاعتنایی غیرعادی، که امروزه درک آن آسان نیست، به سرعت از خیابانها میگذشت و پیچها را در مینوردید، در حالی که زنان در برابر آن شیون میکردند و مردان یکدیگر و کودکان را از سر راه آن به کنار میکشیدند. سرانجام، هنگامی که در برابر فوارهای، پیچی را چون تندبادی پشت سر گذاشت، یکی از چرخهای آن به گونهای چندشآور با چیزی تصادم کرد. فریادی بلند از گلوی چند برخاست و اسبها بر دو پا بلند شدند و از حرکت افتادند.
اگر دردسر اخیر پیش نیامده بود، شاید کالسکه باز نمیایستاد. اغلب کالسکه مصدومین خویش را بهجای میگذاشت و به راه خود ادامه میداد. در این مورد، اما، خدمتگذار مخصوص که وحشت کرده بود، تند از کالسکه به زیر آمد و اکنون چندین و چند دست در لگام اسبان آویخته بود.
مسیو، در حالی که با خونسردی تمام از کالسکه به بیرون نظر میانداخت گفت: چه شده است؟...»
🔗
متن کامل این صفحه را در سایت شهرستان ادب بخوانید:
shahrestanadab.com/Content/ID/11602
☑️
@ShahrestanAdab