🔻شیخی ظلمات (شعری از ) ▪️«شیوخی از شوخ و عفونت شوخی‌ای تاریخ درهم شدۀ پلشتی و شوریده مغزی فرمانروای نیابتی نفت سیاه و کوفت و ظلمات دل، آخرین از آل نهی شده‌ها و منکرات و نکراء وزش شهوات و هیچ دلقکی برده که سلطان نامت دادهاند وزش شهوات و بزدلی این تنها پیراهنت نیست که تن‌پوش فاحشگان است جسمت در صحنه جهان استریپ تیز می‌کند روحت برهنه میشود و این قلب هرجایی که یک دنیا را به تماشا می‌خواند: شب فروافتاده بر عقلی هدرست پیچاپیچ روده پر از مدفوع به جای مغز نوکری با تاج‌عمامه‌ای از آتش چهره‌ای با هفت پستان سگ هار با قلاده‌ای تا سعیر با تقدیری ملعون این توست غلامی که امیر امارات نانت دادند فرمانروای اوهام جنایت و دم شیاطین درنده آموختۀ هند جگرخوار حیوان دستاموز سرمایه جهانی دنبالۀ بنی‌امیه ادامه یزید سرخ‌باد کوه صهیون و خون دامنگیر کودکان یمن، چشمانت، را لو می‌دهد فرمانروای فاضلاب دنیای دون موش بوی‌ناک جنایت و خیانت وزغ باد شده‌ای که پنداشته گاو است...» 🔗 متن کامل این شعر را در سایت شهرستان ادب بخوانید: shahrestanadab.com/Content/ID/11721 ☑️ @ShahrestanAdab