#چالش_هفتهی_قبل
نوشته رقیه کشاورز حداد
❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️
صبح روز یلدا سی ام آذر ماه سال1391 ارتفاعات دیزین.
تینا،تینا کجایی دختر عجله کن باید زودتر برسیم بالا برای تمرین وقت کم داریما
اومدم اومدم صبر کن ماسکمو بزنم.
یدیقه وایستا دیگه دنبالتن مگهه؟!
اسکی بالا رفتنی مثل عروس برونه پایین اومدنش سر میارن باید آهسته آهسته بالا بری؛
انرژیتو بذار برای تمرکزات و مانع های سر راهت عجله نکن حالا که نه مربی اینجاست نه الان مسابقه ست خودمونیم و خودمون.
مهرانه می دونی به چی دارم فکر می کنم؟
به چی؟
به برف.
برف؟! همچین گفتی گفتم توام عین من الان فکرت تو مسابقه است. برف برفه دیگه فکر کردن نداره که!
عمیق فکر کن مهرانه جان،یکم به پیرامونت با دقت بیشتری بنگر بااانووو کل زندگیت شده اسکی،خونه،کیک پزی،اسکی،خونه،کیک پزی، بابا یکم فلسفه ام قاتی روز مرگیات کن دیگه دختر،برای سلولای خاکستری مغزت مفیده.
تینا دستکشش رو به دندون کشید و موهای بلوندش رو که از گوشه ی کلاهش بیرون زده بود جمع و جور کرد و ادمه داد:
منم تا حالا نمی دونستم تازگیا تو مجله خوندم تحقیق کردن که هیچ دونه برفی شبیه به هم نیست خیلی جالبه فکر کن این فرش سفید که ما پامیذاریم روشو خرچ خرچ صدا میده هر ذره اش علاوه بر اینکه ساختار و طرح بی نظیر بهشتی داره شکل هیچکدومشون شبیه به اون یکی نیست وای خدای من مثل اثر انگشت ما آدما، باورکن حتما بجز برف و اثر انگشت تو دنیا خیلی چیزای دیگه هم هست که هر ذره با اونیکی ش فرق داره.
خیلی جالب و رویاییه اینطور نیست؟!
چه جالب نمی دونستم اینو خیلی فیلسوفانه بود.
مسخره می کنی؟! تو کی جدی بودی آخه دختر!
نه دییونه جدی میگم جالب بود جداً چه خدای زیبایی داریم.
آره جالبش اینجاست که ذرات دونه های متفاوت برف که شبیه هم نیستن یکی هستن مثل ما آدما ما متفاوتیم ولی یکی هستیم.
عههه تینا مغز من قد نمی ده پیچیدش نکن دیگه یعنی چی یکی نیستیم ولی یکی هستیمم؟!
زیپ کوله ام رو باز کن بیا یدیقه بشینیم یه هات چاکلت بنوشیم تو فلسفه نرو حوصله ی این حرفارو ندارم، میخوام آهنگ بذارم الان یه اهنگ حال و هوامون رویایی تر می کنه.
با تو یکی بیای حرف بزنی بی حوصله ترین دختر رو زمینی من نمی دونم تو با این همه خنثی بودنت چطور اسکی و این همه هیجانش رو انتخاب کردی؟!
موافقم کمی استراحت می کنیم.
کیک از من چاکلت ازتو..
نهه دیگه کیکم پختم آوردم من لب به اون کیکای آماده تو نمی زنم،
تینا دقت کردی اخلاقامونو ادغام شده است!
مهرانه خنده ریزی میان کلامش زد و گفت: تو دقتت بالاست ولی حوصله ریزه کاریای و کارای هنری نداری من برعکست و عینا توی خلق های مشابه هم همینطور
چیه که ما جفت همیمم؟
تینا که نگاهش رو به تیزی نور خورشید که مثل یه شمشیر طلایی صاف خورده بود تو قلب کوهستان دوخته بود و انگار از گذر کلام مهرانه دلخورشده بود،تو فکر فرو رفت و متوجه سوال مهرانه نشد و یه اومم نمی دونم دروغین به زبون آورد که این مکالمه رو پایان داده باشه.
مهرانه کلاهش رو برداشت و موهایی فر فری اش رو با موبند قرمز خرگوشی اش گوله ای به پشت سرش بست و آینه اش رو جلوی صورتش برد،کمی پنکیک روی گونه های سرخش کشید و ابروهای کشیده اش رو صاف و مرتب کرد وکمی آرایش صورتش رو شارژ کرد و با رژ قرمزش یه قلب روی برف برای تینا کشید و یه گوله برف کوبید تو صورت تو هم رفته ی تینا و گفت نگاهت اینجا بود چی هست کف زمین جز سفیدی برف آخه؟ آها یادم رفت فلسفه است فلسفه.
تینا حین اینکه با پشت دست برفهای پودری رو از صورتش پاک می کرد گوشه ی لبی کج کرد و روی گونه ی سرخش چالی افتاد و گفت:
@shahrzade_dastan