شهرزاد داستان‌📚📚
#چالش_هفته داستان شماره ۳ مهره‌ی سوخته نوشته فاطمه سادات صفائی
👆👆👆 یاد داشتی بر داستان مهره سوخته ❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️ دو خطی داستان این است که آقایی بدون اینکه دلیلش را بدانیم، زنش را یک سال تمام ترک کرده است. دلتنگی و عشقی که هنوز در درون زن نمرده است، کشمکشی در دل او انداخته است:《آیا به مرد زندگی ام زنگ بزنم یا نه؟》 نویسنده تصویر دیگری را نشان ما می دهد. زن در لحظه ای که از باجه تلفن، نا امید از بر قراری تماس خارج می شود، همسرش را می بیند که جلو چشمهای او تصادف می کند و همان جا از دنیا می رود. اینکه دوباره سه ماه بعداز فوت شوهر به باجه تلفن می رود و چیزی برای پشیمانی خود از ابراز عشق به همسرش می نویسد، تو باور مخاطب نمی گنجد. این جا قسمت خام داستان هست. که باید پخته گردد. دو پاراگراف آخر نیاز به باز نویسی دارد، چرا که به سمت دل نوشته رفته است. همچنین جمله ای از کتاب که در خدمت داستان نبود. و این هم داستان را به سمت رکود می برد. این نوشته را برشی از یک داستان دیدم. نه از راوی این داستان و نه از روند زندگی و آشنایی این زن و شوهر اطلاعی به ما نداده بود. قشنگی سوژه پشت نثر ضعیف و انتخاب کلمات ناهناهنگ با موضوع، گم می شود. عشق و جدایی باحسرت، از بهترین سوژه‌ های داستانی هست. که نیازمند دقت بیشتر و ظرافت قلم نویسنده می باشد. کتاب خواندن غذای روح است. با این کار ناخود آگاه به سمت داستانی نوشتن خواهیم رفت. آرزوی موفقیت بیشتر در نوشته های بعدی فاطمه سادات صفائی را دارم. ارسالی خانم رویا علیزاده @shahrzade_dastan