🌸 حول‌ حالنا... ✍️ محمد درودگری 🔸 به رگ‌های پُررنگ روی دست‌هاش، به پوست چرکیده ساق پاش، به افتادگی پلک چشم‌هاش که دقت کردم، دلم هُری ریخت. سریع بغضم را جمع‌وجور کردم و کنار دستش نشستم. به رسم هر سال، همه غیر از عیدی، منتظر سرکتاب1بودند. مچ دستم را گرفت، کشید سمت خودش، طوری که کسی نفهمد گفت «باباجان چشمام سو نداره بابا، تو بخون». برای خانم‌جون «عبادالرحمن» آمد. برای پری «زینه الحیوه الدنیا» به من آیه‌ «فارجعو هو ازکی لکم...» رسید و حسن‌آقا «قل سیروا فی الارض». زمان بچگی به جزء ششم هفتم که می‌رسیدیم عیدی‌ها تمام شده بود، ولی امسال باباحاجی سی تا عیدی بگیر داشت. قنداق «آیه» را که روی زانویش گذاشتند، کتاب خدا را باز کرد و داد دستم. شمرده شمرده خواندم‌ «بسم‌الله الرحمن الرحیم اذا زلزلت الارض زلزالها...» آهی کشید. رفت تو خودش. هر چی مزه ریختیم و مجلس‌گردانی کردیم نشد که نشد. ‌آن‌قدر تو خودش ماند که دعای تحویل سال را اول «انا لله و انا الیه راجعون» خواند تا زبان گرفتیم که «حول حالنا آقاجون! حول حالنا...»2 📌 پی‌نوشت 1. سرکتاب باز کردن یعنی این‌که با تفأل به کتابی (قرآن، حافظ، شاهنامه) به پیش‌بینی آینده بپردازیم و آیه یا بیتی را به فال نیک یا بد بگیریم. در روایات دینی از تفأل به قرآن زدن نهی شده است. 2. انتخابی از کتاب در روزهای آخر اسفند، ص 45. 🌐 shamiim.ir 🆔 @Shamimeashena 🍃 🌸✨ 🍃✨✨ 🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸🍃🌼🍃🍃