(مجلس رندان) درآن محفل که بوی خدعه و تزویر می‌آید یقیناً مَعرفت، در آن مکان، کم گیر می‌آید نمی‌دانم چرا هرجا که حرفی از خدا باشد به چشمم چهره‌هایی مملو از تزویر می‌آید مکش بالا خودت را با تزاویر و ریاکاری که فوّاره پس از بالانشینی، زیر می‌آید مباش اهل خرافات و مپو راه خطا هرگز... که کفر از راهِ جهل و غفلت بی‌پیر می‌آید برو در مجلس رندان نشین که پیر آن مجلس مبرّا از خرافات است و با تدبیر می‌آید مکن تکفیرم و بر من مگیری خرده ای واعظ که عارف چون بوَد آگاه، با تفسیر می‌آید به گوشم می‌رسد آوای غم هر لحظه امروزه «که از هر سو صدای شیون زنجیر می‌آید» ۱ چنان غم، خانه کرده در دل از بیداد گردون که نفس، از سینه بیرون، با تب تأخیر می‌آید مشو اغفال دشمن گرچه خود را دوست می‌خواند چنان که گرگ، در صحرا پی نخجیر می‌آید جلا هرگز نمی‌گیرد دلی که غش در او باشد به کار آهن و فولاد، کی اکسیر می‌آید ؟ چگونه می‌توان دل را تسلّی داد وقتی که : سخن بر گوش‌ها، با ناله‌ای دلگیر می‌آید ؟ چه‌سان فهمد غم و درد دل درمانده‌ی نان را کسی که از سرِ سفره، همیشه سیر می‌آید ؟ مَبندی دل به این دنیا که گر وقتت رسد، روزی اجل، بر بردنت از غیب، همچون تیر می‌آید طلب هرگز مکن مستی درین عالم ز بدمستان که جام می فقط در دست (ساقی) گیر می‌آید سید محمدرضا شمس (ساقی) 1402/10/07 eitaa.com/shamssaghi ۱ ـ استاد مجاهدی