دوستان! موسم فروردین است فرصت نسترن و نسرین است رستخیزی‌ست دگر ، فصل بهار رستخیزی که بهشت ‌آیین است کِلک نقّاش ازل را ـ بنگر... گر تو را چشم حقیقت ‌بین است آفرین‌ بر قلم صنعش باد... پرده‌ای زد که بسی رنگین است بس درخشان شده هر جا ، بینی : نقره‌گون دشت و ، دمن زرّین است بوم پر نقش و نگاری‌ست زمین گوییا : مأمنِ حورالعین است گل و گلگشت و تماشای بهار غم ‌زدای دل هر غمگین است فصل شادی و نشاط است و سرور خاطر غمزده را ، تسکین است بلبلان ، نغمه ی مستانه زنند نغمه‌‌هایی که بسی شیرین است آسمان ، غرق تماشا شده اَست بر زمین ـ مات، رخِ پروین است چون عروسی‌ست زمین فصل بهار "که سبک روح و گران کابین است" تیر و کیوان و زحل، چون پروین مشتری آمده و ـ مسکین است باده از جام لب لعل نگار نوشدارو بُوَد و نوشین است (ساقیا) باده چه حاجت که مرا مستی از موسم فروردین است سید محمدرضا شمس (ساقی) 1387 eitaa.com/shamssaghi