#محرم_۱۴۰۲
#شب_اول
همین که زنده ام الحمدلله
بر این در بنده ام الحمدلله
لباس مشکی ام را دوست دارم
ز غم آکنده ام الحمدلله
هلال ماه تو دستم گرفته
کسی در سینه ام ماتم گرفته
نفس با آه می آید به سختی
نمیدانم چرا قلبم گرفته
محرم آمده لطفا نظر کن
کویر چشم ما را نیز تر کن
برایت محفل ماتم گرفتیم
به ما هم سر بزن یک دم گذر کن
نبی با حضرت حیدر می آید
حسن با چشم های تر می آید
الهی من بمیرم بین روضه
صدای گریه ی مادر می آید
بنی در دلت ماتم نباشد
بنی پیکرت مبهم نباشد
خودم شانه به دستم جان مادر
بنی گیسویت درهم نباشد
به موجِ اشک گرم و آه سردم
به دور قتلگاهت هی بگردم
به صد امّید با دست شکسته
برایت پیرهن آماده کردم
سرت را روی نی گریان نبینم
لبت را زخمی و عطشان نبینم
خودم زیر سرت پا میگذارم
تنت را روی خاک عریان نبینم
#محمد_علی_بقایی
بشر ز کرده ی خود میشود پشیمان گاه
زِ دست خط من آیی به سمت قربانگاه
فتاده بند اسارت به گردنم برگرد
هنوز دست روی دست میزنم برگرد
نیا که دست ز جان گِران کنون شستم
که آب خجلت پیشانی ام به خون شستم
هوای کوفه نمیسازد ای امیر به تو
شکوه عرش نمی آید این حصیر به تو
دلم به یاد علی اصغر تو میسوزد
دلم به یاد علی اکبر تو میسوزد
برای قامت عباس نیزه میسازند
به شام اهل غنا گرم ساز و آوازند
اگر چه سنگ سرم را ز چند بام شکست
به یاد معجر زینب سرم به درد نشست
زِ نِی به خاک سرت بیشمار بنشیند
اگر به چادر زینب غبار بنشیند
خدا به سِتر کشیده است دختران تو را
که چشم کوچه ندیده است دختران تو را
به عرش باش در اجلاس ، سمت کوفه نیا
تو را به غیرت عباس سمت کوفه نیا
#محمد_علی_بقایی
@shaneyesheer