eitaa logo
شانه شعر
267 دنبال‌کننده
2 عکس
0 ویدیو
0 فایل
شهید لحظه برگشتن توام از جنگ که سر نهاده تورا ذوالفقار برشانه
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم اگر چه کویر است و زیر و بم دارد ببین که گوشه ی چشمم ز خوف نم دارد نگاه مختصری هم برای من کافی است بیا که زندگی ام یک نگاه کم دارد بدون خویش بیایم نگاه خواهی کرد چه دارد آنکه در خانه ات منم دارد خوشا به حال هر آن بنده خدا جویی که در مقام فنا خانه در عدم دارد به بارگاه تو دل ره نمی‌برد هرگز میان خانه اگر صورت صنم دارد بساط عفو تو گسترده است در عالم اگر به دست علی دفتر و قلم دارد برات عفو بگیرم ز تو به نام علی گدای خانه شیر خدا جنم دارد قیامت است علم دست مرتضی و خوش است هر آنکه بر سر خود سایه از علم دارد به هشتمین شب ماه مبارک آمده ایم برای ما شب هشتم همیشه غم دارد شهید آن شه لب تشنه ام به کرببلا که قامت از غم آن تکه تکه خم دارد روی خوشی به این پدر دهر نشان نمی‌دهد برای سیر دیدنت اجل زمان نمیدهد طراوتی که قامتت به خیمه گاه میدهد به دشت و لاله و چمن سرو روان نمی‌دهد منتظرند عرشیان نشسته اند فرشیان موذن جوان من چرا اذان نمی‌دهد ای گل برگ برگ من فرا رسیده مرگ من فرصت جمع کردنت باد خزان نمی‌دهد کنار تو نشسته ام شکسته ام شکسته ام امان به قامت پدر داغ جوان نمی‌دهد مانده به سینه ام نفس نمیپرم از این قفس به جز جواب دادنت به من توان نمی‌دهد هر چه تلاش میکنم ببینمت نمیشود تازه جوان من چرا رخی نشان نمی‌دهد بچینمت بچینمت تا به عزا نشینمت آمده ام ببینمت گریه امان نمی‌دهد چه آمده است بر سرت بهت زده است در برت پدر کنار پیکرت پلک تکان نمی‌دهد به زور راه می‌رود به قتلگاه می‌رود کنار پیکرت پدر اگر که جان نمی‌دهد . علم به دست کربلا ساقی خیمه ها بیا فرصت راه رفتن این قدّ کمان نمی‌دهد چهارشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
بپذیر این سر درمانده ی بی سامان را رد مکن این دل وامانده ی بی درمان را هر که هر طور که آمد تو پذیرفتی زود ماندیدیم که آواره کنی مهمان را من معطل نشدم زود رسیدم به خودت ای فدای تو که برداشته ای دربان را در دکان کرمت توبه شکستم بسیار طلب از بنده نکردی ز کرم تاوان را عدل مطلق سر این سفره نبودم به یقین گر محک میزدی اول به دلم ایمان را وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِي به خودت خسته شدم سر به راه سحرت کن سر این نادان را من به این اشک دلم زنده شود صبح و مسا در بیابان دلم قطع مکن باران را کار ما بسته به دو چشمه ی در صورت ماست میبرد خشکی چشم از همه پیکر جان را نکشم دست ز دامان کریمان حتی گر ببرند از این سفره خالی نان را ما به نان علی و فاطمه ایمان داریم بس که دیدیم سر سفره یشان احسان را شاهد آیات خداوند به قرآن کریم نان زهرا و علی پخته کند انسان را . دستگیر دل بی تاب و قرارم گردان ساقی از لب آب آمده ی عطشان را گر چه دست و سر او را ز جفا بشکستند نشکست از سر ایمان و وفا پیمان را بی برادر شدن کمر شکن است علقمه مثل مقتل حسن است جای خفتن بلند شو عباس مادرت بی قرار در وطن است جان من با تو رفته از خیمه این که افتاده روی خاک ، من است چاره از دست داده ام چه کنم ؟؟؟ پیکرت یک بدن نه چند تن است بر دلم زخم طعنه افتاده گاهی اوقات تیغ از سخن است بی برادر شدن عواقب داشت این همان انتهای سوختن است پنجشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
نوشته ام نامه ای برای امام مهدی اگر بخواند مرا کفایت کند اگر که سیاهه را در سحر بخواند به غیر پرونده ی گناهم که جمعه با چشم تر بخواند . سلام بابای مهربانم سلام ای یار هم زبانم سلام درمان درد عالم سلام ای جان جان جانم سلام ای لطف بی نهایت سلام ای ملجأ و امانم . اگر چه غم را به بر کشیده فراق را در به در کشیده سبوی چون زهر دوری ات را اگر چه لاجرعه سر کشیده صمیمی و ساده مینویسم دلم برای تو پر کشیده . دعای دستت که شاملم شد همیشه حلال مشکلم شد دعای دست شما دلیل هدایت قلب غافلم شد دعات نور حیات بخش شب زمستانی دلم شد . اگر چه لبریز ننگ و عارم تو را صمیمانه دوست دارم کناره از من مگیر آقا بگیر یک بار در کنارم اگر که مُردم تو را ندیدم بیا ز رأفت سر مزارم.... کوچه ی عشق رهگذر دارد هر سری میزبان سنگش نیست آن سری سنگ می‌خورد اینجا که گرفتار آب و رنگش نیست سر فراز است مادر زهرا که در این کوچه زخم ها خورده است هر که دیده است حجم انفاقش متعجب شده است جا خورده است مال دنیا زیاد داشت ولی ذره ای دل نبسته بود به آن غیر مال و منال بسیارش خرج دین کرده بود عمر گران پیش او هر چه بود غیر نبی پای هم در نتیجه کم بودند آبرو ، اعتبار ، جان ، اموال در نگاه خدیجه کم بودند در زمین ولا برای خودش هیچ چیزی نکاشت آخر کار هر چه را داشت خرج کرد و خودش یک کفن هم نداشت آخر کار ارث مادر بزرگ چندین سال بعد دفنش دوباره احیا شد نوه اش بی سر و بدون کفن تشنه لب دفن پای دریا شد جمعه ۱۱ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
دست سائل در این خانه اگر پر نشود سنگِ درخواست او جای دگر دُر نشود سالها هست که دستم به در خانه توست روزی ام مرحمت سفره ی شاهانه توست من گدایت که شدم قدر و بهایم دادی سنگِ دل آینه کردی و جلایم دادی من فقط اشک بصر خون جگر می‌خواهم حال روضه دم افطار و سحر می‌خواهم دوست دارم که گرفتار تر از قبل شوم اشک ماتم شده سرشار تر از قبل شوم از همین رنگ سیاهی که به دیوار زدند در حسینیه ی دل خیمه ی بسیار زدند من به جز روضه نرفتم به سرای دگری گوش من نیست بدهکار صدای دگری همه زندگی ام روضه ، حسینم دین است گوشه روضه اگر جان بدهم شیرین است دستم از مرثیه ها جام بلا می‌گیرد روضه ی یازدهم جان مرا می‌گیرد . جای دارد که برون آید از پیکر جان محملی نیست که زینب بنشیند بر آن دختران را که خودش برد روی ناقه گذاشت چاره ساز همه آفاق خودش چاره نداشت هر طرف را که نظر کرد یکی یار ندید قاسم و اکبر و عباس علمدار ندید اشک چشمش به روی پوشیه اش راه کشید زیر لب گفت اباالفضل و فقط آه کشید دمی از علقمه ای شیر دلاور برگرد محض آسودگی خاطر خواهر برگرد با کسی غیر تو هم گام نبودم برگرد قبل از این در ملا عام نبودم برگرد ای خدا دست حرامی به نقابی نرسد وای اگر راه بیفتند و رکابی نرسد شنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
چشم تار من اگر تر شد نگاهم میکنی التفاتی به دل و روی سیاهم میکنی سر اگر بر سجده بردم سر به راهم میکنی عاقبت لطفی به سیل اشک و آهم میکنی راضی ام حتی اگر گاهی بلایم میدهی در جوار قرب خود یک روز جایم می‌دهی از حضور رحمتت یک لحظه هم دورم مکن من گدای یک نگاهم لطف کن کورم مکن ظلمتم ، میدانم اما دور از نورم مکن با چنین وضعی که دارم راهی گورم مکن بی پناهی را پناهی مرحمت کن ای خدا گاه گاهی هم نگاهی مرحمت کن ای خدا من خودم میدانم از تو سهم من لبخند نیست من نمی‌ارزم به هیچ و بحث چون و چند نیست حال من خوب آنچنان که خلق میگویند نیست دستگیری کن که دست من به جایی بند نیست من که هستم ای خدا : جانی که بر لب آمدم من به امید امام هشتم امشب آمدم هر کسی از هرکجا درمانده اینجا آمده اشکهایش قطره قطره سوی دریا آمده با هزار امید به پابوس آقا آمده دست من هم بین این زُوّار بالا آمده حضرت همسایه لطفت بر سرم همواره هست تا تو هستی مطمئنم شاهراه چاره هست من بمیرم که عبا را روی سر انداختی چند ساعت با همان سم سوختی و ساختی از کمال جور مامون رنگ از رخ باختی لحظه ی آخر به داغ دیگری پرداختی اشک غم بر خاک ، یاد کربلا میریختی اشک بر زخم تن خون خدا میریختی یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
در این ماه کرامت ماه غفران دلم مرده مرا احیا کن ای جان کنون که آمدم با دعوت تو ز استقبال من رو بر مگردان ز بس که کوله بارم گشته سنگین به درگاهت سرم افتاده پایین ببخشا تلخی زهر گنه را به شیرینی عفو خویش آمین نداری بدتر از من در حضورت فدای چشم بینای صبورت سیاهی زندگی ام را گرفته منور کن وجودم را به نورت حسابم کن ولی دورم مگردان عتابم کن ولی دورم مگردان تحمل میکنم هر طور باشد عذابم کن ولی دورم مگردان قلب رئوف شاه خراسان شکسته شد وقتی که درب حجره به روی تو بسته شد آه ای جوان تشنه که آبت نمی‌دهند تو داد میکشی و جوابت نمی‌دهند زهر جفا چه با جگر پاک می‌کند خون در دل تمامی افلاک می‌کند زهر آنچنان که آتش بر پیکرت زده است از دست و پا زدن نفست بند آمده است این عمر کم ز روضه مکشوفه حاکی است خاکم به سر که موی شریف تو خاکی است خاکی که بر عبای تو امروز رفته است دیروز بر خِمار سر مادرت نشست خوب است اینکه طعمه ی سرنیزه نیستی یا چون سر جدا شده بر نیزه نیستی بر پشت بام رفتی و دیگر نسوختی در سایه سار بال کبوتر نسوختی باید بمیرم از غم آن شاه تشنه لب کز تشنگی گذاشت به لبهای دشنه لب آب از کنار تیغ و سر نیزه ها گرفت خونش تمام بادیه ی کربلا گرفت .... دوشنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
اقرار میکنم که دلم بی قرار نیست در خواب غفلت است که شب زنده دار نیست عاشق شبانه با تو مناجات میکند چشم دلش به خواب پریشان دچار نیست بی وقفه بی اراده به دنبال دلبرند اعمال عاشقان ز سر اختیار نیست مشغول چیست ؟ دل به چه داده است بعد تو؟ آن کس که در محبت تو بی قرار نیست من شاکی ام ز دست خودم پاسخی بده باید چه کرد دل که به دنبال یار نیست؟ اصلا نگارخانه نه ویرانه ی من است در خانه ی دلم که نشان نگار نیست من هم عزیز میشوم آخر به دست تو هر کس پناه برده به تو خار و زار نیست گاهی به سفره فقرا هم سری بزن با بینوا نشستن سلطان که عار نیست سه شنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
دست کریم اهل حساب و کتاب نیست چشمش به قدر پلک زدن نیز خواب نیست دستی که آمده است در خانه ی کریم یک لحظه هم معطل حُسن جواب نیست اهل کرم زیاد ، ولی در تمام دهر بخشنده ای چنان پسر بوتراب نیست تو آسمان جودی و بی وقفه رازقی خالی نگاه مرحمتت از سحاب نیست نور از کجا گرفته چنین تابناک ، اگر خاک مسیر  رد شدنت آفتاب نیست دریای لطف اگر که تویی ای کریم محض احسان و جودِ غیرِ تو بیش از حباب نیست بیش از نیاز کل وجود است جود تو دربین سائلان تو اصلا شتاب نیست از هر دری گدا برسد شاه می‌شود در خانه ی تو غیر کرم هیچ باب نیست دستش نمی‌رسد به امارت بدون شک بیچاره است هر که برایت خراب نیست فی الجمله عابران همه از حال می‌روند هر جا که بر جمال جلالت نقاب نیست از عرش تا به فرش رسد صوت یا حسن با جبرئیل  نغمه زند بلبل چمن هر تار زلف حسن تو شخصیتی جداست در حال دلبری ز جهانند تن به تن در کارگاه خلقت زیبایی اش خدا جاری نموده از سر حسن تو فوت و فن قطعا دل بهشت برای تو می‌تپد وقتی که خوانده مادر تو... نَحرِ مِن لَبَن... از خیر مقدمت به همه فیض میرسد حتی علی به آمدنت شد ابوالحسن سبز از سیادت تو شده عرصه ی فدک سرخ از خجالت تو شده خطه ی یمن چیزی کم از ملاحت چشمت نمی‌شود پلکی به هم بزن نظری کن به حال من می‌خواهم از خدا که بمیرم برای تو ای کاش روزی ام شود این دست و پا زدن با همکلامی تو قسم میخورم خوشم حتی اگر که لعل لبت تر شود به لن بختم سفید می‌شود ای خوب اگر بود نام تو بر لبم از قنداق تا کفن چهارشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
شده است نقش جبینم گدای کوی حسن گذشت عمر جوانم در آرزوی حسن سراغ باده نرفتم چرا که هوشیارم گرفته دست من از دسته سبوی حسن مرا به ماه و به خورشید عرض حاجت نیست چرا که روز و شبم هست روی و موی حسن به وصله دگران دل نمی‌دهم همه عمر نشسته بر دل من رفعت رفوی حسن همیشه مهمان دارد کریم ، تنهایی نمیرود پایین لقمه از گلوی حسن جواب داده به لبخند مرد شامی را چه درسها که گرفتم ز خلق و خوی حسن به این خلایق دلداده معترض نشوید که گشته اند همه شهر را به بوی حسن نمیرود نفسی از وجود من تا حشر تنفری که به دل دارم از عدوی حسن تمام حُسن حسن هست و نیست جای عجب بهشت اگر که بیاید به سر به سوی حسن به خلق ‌کار ندارم که من به روز نُشور ز قبر بیرون آیم به جستجوی حسن پنجشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
به خویش بند شدم بنده ی خدا نشدم اسیر نفس شدم عاشق شما نشدم هزار مرتبه رفتم ولی پشیمانم ببخش اگر که ز دنیای دون رها نشدم (هزار جهد بکردم که یار من باشی) مقیم ساحت قدسی تو چرا نشدم...؟؟؟ تمام عمر به دنبال روضه ات بودم ولی شبیه وهب با تو آشنا نشدم شنیدم و به دو تا قطره اشک بگذشتم شهید روضه سنگین کربلا نشدم اگر چه دائما اینجا نبوده ام اما از آستان ولایت دمی جدا نشدم ز کودکی سر این سفره ها بزرگ شدم به نان غیر تو یک لحظه مبتلا نشدم همیشه گردن خود را فراز میگیرم چرا که پای غمی غیر روضه تا نشدم مرا که عاقبت الامر مرگ خواهد برد نبینم اینکه برای شما فدا نشدم . . غریب بودی تنها ، نبود یار تو را رسیده بود ز غم انتهای کار تو را فدای بی کسی ات قبل مقتلت کشتند ز درد و رنج و مصائب هزار بار تو را نکرد هیچ مراعات و با قساوت قلب کشید جانب گودال نیزه دار تو را چه حال داشت در آن لحظه عمه سادات که چشم خیسش گم کرد در غبار تو را فدای زینب کبری و صبر بی حدش چگونه دید گرفتار  نیزه زار تو را بدن نبود در آن بین عطرت اما بود نمیشناخت وگرنه به چشم تار تو را (...حافظ...) شنبه ۱۹ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
گناه آورده ام بسیار یا غفار ارحم بپوشان هر چه را می‌بینی ای ستار ارحم کنار این همه گل آمدم چون خار ارحم تمنا میکنم همواره پُر تکرار ارحم نبخشی میروم سر به بیابان می‌گذارم طلب کن هر چه خواهی تو بگو جان می‌گذارم شب قدر آمد و من همچنان پشت درم وای شکسته از گناه و معصیت بال و پرم وای به دست غم چه خاکی پس بریزم بر سرم وای اگر با دست لطف خود نگیری در برم وای حسابم را نده دست کسی غیر از امیرم اگر چه از خجالت پیش مولایم بمیرم من از دست امام مهربانم مطمئنم که از همدردی صاحب زمانم مطمئنم خودش یک عمر داده آب و نانم مطمئنم نمیاندازد آتش را به جانم مطمئنم میان سینه طرح آه میاندازد امشب دعایش کار ما را راه میاندازد امشب آسمان و قمر پریشان است چقدر این سحر پریشان است صحن این خانه مثل هر شب نیست مثل دیوار و در پریشان است در نگاه پدر چنین دیدیم مژه چشم تر پریشان است منتظر بوده سالها انگار غصه دارد اگر پریشان است دست بر دامنش اگر زد میخ از همه بیشتر پریشان است محکم از خانه رفت تا مسجد مرد و مردانه رفت تا مسجد ماذنه خاک بوس مولا شد بعد از آن روز قامتش تا شد داشت محراب بر سرش میزد آتش از جان به منبرش میزد ناگهان اشقی الاشقیا برخواست قاتل نفس مصطفی برخواست آبرو از تمام دنیا برد تیغ را با دو دست بالا برد آنچنان ضربه زد که سر وا شد در جنان قد فاطمه تا شد قامت دین به خاک افتاده حیدر است این به خاک افتاده مثل دستار خونی بابا چشم های پسر پریشان است چشم های حسین کاسه خون چشمهای قمر پریشان است از دل کوچه بوی خون آمد زینب از این خبر پریشان است ام کلثوم می‌زند بر سر بر روی شانه سر پریشان است یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
تمام‌ دین علی است و به غیر از این هم‌ نیست ز ما هرآنچه بگیرند جز علی غم‌نیست درون سینه ی من ، قلب  یا علی گوید دلم اسیر علی گشته این خبر کم‌ نیست به جز زمان رسیدن به محضر مولا مقابل احدی لحظه ای سرم خم نیست همه پناه بگیرند در زمان بلا مرا پناه به غیر از علی در عالم نیست گدای یک نظر از چشم حضرتش هستم خدا گواه است که چشمم اسیر خاتم نیست شنیده ام که علی میرسد دم مرگم تمام عمر به شیرینی همان دم نیست همیشه گریه مرا سوق داده تا نجفش چه دارد اشک که فیضش در آب زمزم نیست همین که پلک رطوبت گرفت خیر آمد هزار دریا را برکت همین نم نیست نبی برای علی گریه کرد مثل حسین بیا که گریه برایش کم‌ از محرم نیست . سرش به یک طرف افتاده بر روی شانه سرش اگر چه روی شانه هست محکم نیست برای امر مراعات حال قاتل خود به قدر شیر خدا هیچکس مصمم نیست ببار در غمش اما بدان که قتل علی اگر چه هست ولی ‌کار ابن ملجم نیست تمام عمر عزادار همسرش بوده است سر دو تا شده نزد علی که ماتم نیست دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
بستر برای زینب کبری یادآور غم های بسیاری است زخم سر بابای مظلومش یک زخم سی ساله است که کاری است زینب فراوان لاله برمی‌داشت سی سال پیش از بستر زهرا حالا همان بستر پر از لاله است از خون جاری از سر مولا خون دل است اینها نه خون زخم سر باز کرده زخم دیرینه امروز جاری از سر و دیروز می آمد از پهلو و از سینه این روزها حال و هوای او حال و هوای حضرت زهراست پیشانی مولا اگر باز است شرح عزای حضرت زهراست هر روز پیش چشم مولا بود آن لحظه ای که فاطمه افتاد سخت است ، ناموس علی آن روز در پیش چشمان همه افتاد . جان دادم آن لحظه که نامردان انسیه ، حورا را نمی‌دیدند بر چادرش پا می‌نهادند و انگار زهرا را نمی‌دیدند نه اتفاقا خوب می‌دیدند آن کوچه را از عمد سد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند از عمد پهلو را لگد کردند نه اتفاقا خوب می‌دیدند که بین دیوار و در افتاده یک لحظه دیدم دومین ابلیس با پا به جان کوثر افتاده اشک خجالت بود در چشمم خون شهادت بر روی زهرا خون می‌چکید از چشمهای من خون می‌چکید از بازوی زهرا حالا در آغوش پر از دردم محسن پس از سی سال می‌آید بار سفر بستم خدا را شکر زهرا به استقبال می‌آید سه شنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۲ @shaneyesheer
هدایت شده از محمدعلی بقایی
350.9K
آرام آرام آرام آرام سمت میدان رفتی چون جان رفتی ۳ روح پیکرم بمان شاه و سرورم بمان جان مادرم بمان بمان ۲ نفسم منقطع شده در دم رفتن تو چه می‌آید ای شه دین به سر و تن تو دریای زخم بدنت می‌شود خاک صحرا کفنت می‌شود سر سرگردان به سما می‌رود روی نیزه وطنت می‌شود حسین حسین ۴ سلام الله علیه و علی اولاده و آباء عزیزان توجه داشته باشند که زبان این کار زبان معیار هست لذا شایسته است که کلمات به زبان محاوره بیان نشوند....... @shaneyesheer
امام زمان سلام الله علیه کوچه گرد کوچه ی سینه زنی همچنان با قد از غم منحنی لطمه زن گریان آن پیراهنی راس شاه دین روی نی می‌رود اشک تو از گونه ات هی می‌رود رنگ غم از چهره ات کی می‌رود ای وای از این غم تو با قد خم در بین ما گریانی از داغ محرم جانم فدایت صاحب بزم عزا ای مرهم داغ شهید کربلا یابن الحسن آقا بیا ۲ غریب مادر مهدی مظلوم عزیزان توجه داشته باشند واحدهای امسال هم به زبان معیار سروده شده و این تک بند برای امام زمان سلام الله علیه رو شایسته است که هر شب قبل از دو بند مناسب با هر شب بخوانید @shaneyesheer
298K
شب عاشورا سید و سالار من روحی فداک جان من با جسم تو شد چاک چاک میدود خون گلویت روی خاک دست لشگر میرسد حالا به تو کی رسد دستم شه والا به تو ؟؟؟ نیزه را زد ناکس از بالا به تو دشمن صبور است فرصت زیاد است گیسوی مشکین تو در دستان باد است مانا بماند گیسویت در دست باد نه بین طشت خانه ابن زیاد نه دست شمر نامراد غریب مادر حسین مظلوم ای سر افتاده از بالای نی ای تن پنهان در دریای نی زینبت افتاده شد در پای نی خون گرفت از حنجرت گیسوی نی مادرت نوحه کنان پهلوی نی حال ما را کن نظر از روی نی بهر تن تو مرهم ندارم برخیز و از گودی ببین محرم ندارم می‌سازم و میسوزم از عمق جگر زینب بدون تو مگر رفته سفر همراهی ام کن سر به سر غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب تاسوعا من نه دیگر آن مَه تابنده ام از اخا ادرک اخاک آکنده ام مشک خشک و چشم تر شرمنده ام چَشم بر راه وصالت میکشم سر به خاک بی مثالت میکشم دارم از مادر خجالت میکشم چشم سکینه مانده به راه است دنیا به چشمم تیره و تار و سیاه است سوزد اگر دست و دل و چشم ترم دلواپسم دلواپسم بهر حرم از اضطرارت مضطرم غریب مادر حسین مظلوم از تو چشم تر خجالت می‌کشد لاله ی پر پر خجالت می‌کشد مادر اصغر خجالت می‌کشد ای لب خشک لب آب روان ای جوانمرد ای پناه بی کسان سرپناه خیمه زینب بمان شکسته ام من جبران ندارم دیگر پناهی در دل طوفان ندارم یَا جَابِرَ الْعَظْمِ الْکَسِیر اللهُ رَب افتاده ای افتاده ام در تاب و تب اندیشه ای کن بهر شب ۲ غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب هشتم من خلیلم عید قربان آمده بر طوافت تیغ بران آمده بر لب خشکیده ام جان آمده زائرم با زمزمه دور سرت زمزم از چشمم کشیدم در برت تکه تکه شد ضریح پیکرت از اربا اربا گذشته جسمت باید تو را پیدا کنم قسمت به قسمت میبینم و میگریم از داغ غمت میچینم و میگیرم از داغ غمت میگریم از داغ غمت ۲ غریب مادر حسین مظلوم در کنارم اِنس و جِن نوحه سُرا گریه بر من می‌کند ما لا یُرَی* هر چه می‌گردم نمیبینم تو را کشتی از طوفان به سامان آمده بی کسم بر یاری ام جان آمده عمه ات زینب به میدان آمده افتان و خیزان با اشک و آهش خاکی شده چون مادرم چادر سیاهش برخیز و با قدّت نظرها را بگیر از چشم من دامان دریا را بگیر دستان بابا را بگیر ۲ غریب مادر حسین مظلوم *آنچه دیده نمی‌شود قال ابوعبدالله الصادق (سلام الله علیه) «ان أباعبدالله (صلوات الله عليه) لما قضي، بكت عليه السموات السبع و الأرضون السبع و ما فيهن و ما بينهن، و من ينقلب في الجنة و النار من خلق ربنا، و ما يري و ما لا يري...»؛ همانا هنگامي كه حضرت اباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه) به شهادت رسيد آسمان هاي هفت گانه، زمين هاي هفت گانه و آنچه در آنها و در بين آنها است، و همه ي كساني كه در بهشت فرو ريخته شده اند از آفريدگان پروردگارمان، بر آن حضرت گريستند و هر آنچه ديده مي شود، و ديده نمي شود بر حضرت أباعبدالله الحسين (صلوات الله عليه) گريست @shaneyesheer
شب هفتم این بیابانی که داری بر لبت این همه بی تابی و سوزِ تبت روز ما را کرده چون موی شبت خواهران گهواره سامان می‌دهند تا لبت را دست باران می‌دهند دست و پا که میزنی جان می‌دهند تب در تن تو محفل گرفته سوز عطش در چهره ات منزل گرفته می گیرمت از دست لرزان رباب تا که نسوزد پیکرت در آفتاب زیر عبا حالا بخواب ۲ غریب مادر حسین مظلوم من که از خونت معطر گشته ام پا جلو نگذاشته برگشته ام چاره دنیایم و سرگشته ام من در اینجا مانده ام در اضطرار مادرت در خیمه ها چشم انتظار خواهرانت در حرم امّیدوار.......... حالا سر تو افتاده از پشت چشمان نیمه بسته ات دیگر مرا کشت سر ساکن اصلا نیست روی گردنت دادم دو دستی خاک را روی تنت قربان بابا گفتنت ۲ غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب ششم کوفیان کتمان قرآن می‌کنند خاک را آیینه بندان می‌کنند مجتبی را سنگباران می‌کنند نیزه با پهلو به جنگ افتاده است ابرویت از ضرب سنگ افتاده است گونه ات از آب و رنگ افتاده است از پا عمویت افتاده حالا ای نو جوانم که شدی خوش قد و بالا قالو بلا گفتی به این شَهد از ازل داری بلای نیش نیزه در بغل میریزد از زخمت عسل ۲ غریب مادر حسین مظلوم زیر دست و پا رها شد پیکرت کربلای کربلا شد پیکرت شرح صدر مجتبی شد پیکرت خون شده چشم ترم پلکی بزن رد شده آب از سرم پلکی بزن تازه داماد حرم پلکی بزن پا میکشی بر خاک بیابان جان مرا با خود مبر جان حسن جان حالا علیِّ اکبر دوم شدی پامال سُمِّ اسب این مردم شدی در قتلگاهت گم شدی ۲ غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب پنجم روی خاک عرش معلی مانده است یوسف زهرا به صحرا مانده است دستم از دامان او جا مانده است بر شکوه شانه مویش را ببین می‌درخشد ، ماه رویش را ببین عمه جان : زیر گلویش را ببین ارزش ندارد دنیای فانی دستی به تن دارم اگر قابل بدانی می افتم و می آیم و می‌میرمت از دست تیغ بی حیا می‌گیرمت از نیزه ها می‌گیرمت ۲ غریب مادر حسین مظلوم دست حق از دستها بالا تر است مقتلم از آسمان والاتر است از همه طفل حسن زهرا تر است روی دنیا چشم بسته بهتر است پیکرم در خون نِشسته بهتر است نزد تو دستم شکسته بهتر است درمان شد اینجا دردم عمو جان خونم شده با خون تو درهم عمو جان خاکت تَیَمُّم داده و خونت وضو خون گلویم شد برایم آبرو گرم است با تو گفتگو ۲ غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب چهارم من که عمری غصه ات را خورده ام محملم را با تو هر سو برده ام خاک اگر مویت بگیرد مرده ام بعد اکبر پشت زینب را شکست این غبار غم که بر رویت نشست هر چه را دارم گرفتم روی دست این دو پسر در مهمانی تو قربان موی اکبر و قربانی تو آورده ام هر دو جوان را در قفا لطفا سرم را کن سرافراز از وفا ای پادشاه کربلا ۲ غریب مادر حسین مظلوم دختر زهرایم آنکه پشت در در مسیر حق گذشته از پسر دارم ارث از او دو تا تو بیشتر ای به قربان وفایش از وفا جای حیدر فضه را می‌زد صدا من هم اینک مانده ام در خیمه ها شرمنده ام از این دست خالی از خیمه ها بیرون بیایم با چه حالی در زیر معجر اشک چشمم جاری است زخم فراق تو برایم کاری است حالا نه وقت زاری است ۲ غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب سوم لاله ی خشک لبت پژمرده است نیزه از رگهای تو خون خورده است سنگ جای سجده ات را برده است این برای من همان اوج غم است گیسویت خاکستریّ و در هم است شانه ای در دست لرزانم کم است ماهم که رویت کامل گرفته است در بین دستانم سرت منزل گرفته است حالا که تنهاییم و هق هق میکنم حرفی بزن چیزی بگو دق میکنم چیزی بگو دق میکنم ۲ غریب مادر حسین مظلوم پا به پا و سر به سر با نیزه ها در کنارت آمدم شام بلا صبح محشر کن شب وصل مرا روزگار از کینه تابم داده است بر مغیلان جای خوابم داده است بین نامحرم عذابم داده است درمان دردم درمان نداری باید بمیرم ای پدر که جان نداری گرچه بدم می آید از بوی شراب تو اطهری بر پای من راحت بخواب میبینمت همچون سراب ۲ غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب دوم خاک این وادی سجود آورده است آسمانش غم فرود آورده است هر نسیمش بوی دود آورده است بر لبت انا الیه راجعون میکشی آهِ جگر سوز از درون بوی خون می‌آید اینجا بوی خون از شدت غم قلبم گرفته رمل بیابان را ببین که دم گرفته تشنه لب عریان دشت کربلا خوش آمدی ای خامس آل عبا بالا نشین نیزه ها ۲ غریب مادر حسین مظلوم ای امان از روزگار و این گزند دور گودال توی ای بالا بلند میبُرند و می‌کِشند و میبَرند اَخنَس و خولی ، سنان ، دور و برت شمر ملعون می‌کشد موی سرت سر نمی‌ماند برای پیکرت طاقت ندارم تا که ببینم بر نیزه داری میروی ای همنشینم دستم به دامانت از این صحرا برو سمت یمن ای دُرّ بی همتا برو یا محضر زهرا برو غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
شب اول سر گِران از سنگ و از چوبم ، نیا مثل دریای پر آشوبم نیا دست روی دست میکوبم نیا اشک و خونم نامه ی ننوشته است از وفای کوفیان بردار دست عهدشان پیشانی ما را شکست کوفه به راهت ایمان ندارد آل علی اینجا سر و سامان ندارد تنهای تنها کوچه ها را میروم تنهای تنها کوچه ها را میروم تنهای تنها میروم ۲ غریب مادر حسین مظلوم جز جفا سهم از وفای کوفه نیست غیر شر در ادعای کوفه نیست جای زینب کوچه های کوفه نیست این اسارت را به آزادی ببر کاروان را سوی آبادی ببر بچه هایت را از این وادی ببر سرهای بر نی دستان بسته این غصه ها پشت سفیرت را شکسته می افتم از دارالاماره بر زمین تا تو بمانی همچنان بالای زین ای زینت عرش برین ۲ غریب مادر حسین مظلوم @shaneyesheer
همین که زنده ام الحمدلله بر این در بنده ام الحمدلله لباس مشکی ام را دوست دارم ز غم آکنده ام الحمدلله هلال ماه تو دستم گرفته کسی در سینه ام ماتم گرفته نفس با آه می آید به سختی نمیدانم چرا قلبم گرفته محرم آمده لطفا نظر کن کویر چشم ما را نیز تر کن برایت محفل ماتم گرفتیم به ما هم سر بزن یک دم گذر کن نبی با حضرت حیدر می آید حسن با چشم های تر می آید الهی من بمیرم بین روضه صدای گریه ی مادر می آید بنی در دلت ماتم نباشد بنی پیکرت مبهم نباشد خودم شانه به دستم جان مادر بنی گیسویت درهم نباشد به موجِ اشک گرم و آه سردم به دور قتلگاهت هی بگردم به صد امّید با دست شکسته برایت پیرهن آماده کردم سرت را روی نی گریان نبینم لبت را زخمی و عطشان نبینم خودم زیر سرت پا می‌گذارم تنت را روی خاک عریان نبینم بشر ز کرده ی خود میشود پشیمان گاه زِ دست خط من آیی به سمت قربانگاه فتاده بند اسارت به گردنم برگرد هنوز دست روی دست میزنم برگرد نیا که دست ز جان گِران کنون شستم که آب خجلت پیشانی ام به خون شستم هوای کوفه نمی‌سازد ای امیر به تو شکوه عرش نمی آید این حصیر به تو دلم به یاد علی اصغر تو می‌سوزد دلم به یاد علی اکبر تو می‌سوزد برای قامت عباس نیزه میسازند به شام اهل غنا گرم ساز و آوازند اگر چه سنگ سرم را ز چند بام شکست به یاد معجر زینب سرم به درد نشست زِ نِی به خاک سرت بیشمار بنشیند اگر به چادر زینب غبار بنشیند خدا به سِتر کشیده است دختران تو را که چشم کوچه ندیده است دختران تو را به عرش باش در اجلاس ، سمت کوفه نیا تو را به غیرت عباس سمت کوفه نیا @shaneyesheer
دلم به یاد تو در ماتم است ای مظلوم که نام دیگر نامت غم است ای مظلوم کتیبه های غمت ابرهای بارانی است حسینیه همه ی عالم است ای مظلوم هزار سال دگر هم اگر که گریه کنیم کم است این همه گریه کم است ای مظلوم کدام غصه ی عالم به داغ تو برسد فقط مصیبت تو اعظم است ای مظلوم حسین گفتن زهرا شهیدمان کرده است که حزن مرثیه از این دم است ای مظلوم نشان قامت زهرا بُود اگر که چنین عَلم ز ثقل غم تو خم است ای مظلوم تمام عمر به یاد توایم یاد تنت اگر که حالت ما  درهم  است ای مظلوم برای آن بدن ذره ذره در گودال نزول اشک همه نم نم است ای مظلوم بگو که کار سنان بود...؟ شمر...؟یا چه کسی...؟ هنوز مقتل تو مبهم است ای مظلوم..... ...... همین که کرببلا آمدی نشان دادند که بچه های شهیدت چگونه جان دادند همین که کرببلا آمدی نشان دادند که نیزه در بدن اکبرت تکان دادند همین که کرببلا آمدی نشان دادند به تیر حرمله شش ماهه را نشان دادند همین که کرببلا آمدی نشان دادند که روی نیزه سرت را به آسمان دادند همین که کرببلا آمدی نشان دادند چطور پیرهنت را به این و آن دادند ...... همین که کرببلا آمدی امان ای دل نشست کشتی ات از اشک خواهرت در گل نشست و گفت بیا سمت خانه برگردیم شکست و گفت بیا سمت خانه برگردیم هنوز نیزه گلوی تو را نیازرده است کسی طراوت موی تو را نیازرده است اگر به خاک بیفتی شراره میریزم از آسمان نگاهم ستاره میریزم چه ماتمی است به قلبت اسیر آه مباش بمان کنارم دنبال قتلگاه مباش .... ....... زمان غارت اهل حرم چکار کنیم ؟ چه چاره هست به جز اینکه ما فرار کنیم ؟ برای اهل حرم کار مشکل است حسین فرار کردن بر خار مشکل است حسین @shaneyesheer
هوای کوی تو دارم نمی‌روم به سرایی در آستان کریمی نشسته ام به گدایی دمی که پا بگذاری برون ز خانه ، بیایم گدایی ، عرض ارادت ، به هر بهانه بیایم مگیر چهره ی خود را از این غریبه ی سائل که فرش کرده برایت مسیر را ز سر و دل بگیر دست گدا را نه آمدم پی غارت اجازه ای که ببینم تو را به چشم زیارت بیا که پاره ی دل را رفو کنی به نگاهی به سوزن مژه ات با نخی ز رشته ی آهی اگر چه هم رده ای در روی سیاه ندارم در این بساط گدایی به غیر آه ندارم اگر چه در دل صحرا به خاک گرم قتیلی بیا که گمشده گان را تو رهنما و دلیلی نگاه کن ز سر نی به پشت قافله یارب که گمشده است یتیمی ز کاروان تو امشب کسی نرفت سراغش به غیر زجر چه زجری چه شام پر محنی شد رقیه برد چه زجری رقیه برد چه زجری چه شام پر محنی شد که راه رفتن طفلی شبیه پیره زنی شده چه روی داد که آنشب گرفت دست به پهلو کبود گشت جمالش چکید خونش از ابرو ......................................................... دلم پریده از این روضه ها کنار خرابه رقیه بالِش سر داشت از غبار خرابه رواست در غم این فاطمه هماره بمیرم لباس خاکی او بود پاره پاره .... بمیرم غبار و اشک چه آورده بود بر سر بی بی ز آفتاب عوض گشت رنگ معجر بی بی رواست پای غم خون گوشواره بمیرم برای داغ همان گوش های پاره بمیرم سرش شکست به نحوی دلش شکست به نحوی نبود جای رقیه میان مجلس لهوی از جایی که نقطه چین گذاشتم بحر عوض میشه ولی وزن در طول مثنوی یک وزن هست............ @shaneyesheer
بستم به اختیار خودم دست جبر را من کِی نظاره میکنم این قتل صبر را؟ کِی دامن تو را زِ سر ترس میدهم؟ می آیم و به اهل جنون درس میدهم خود را مثل برای هر آزاده میکنم دست و گلو برای تو آماده میکنم قربان آن نگاه به سمت خیام تو از زیر نیزه نیست مقدر قیام تو اصلا مهم تویی نگران حرم نباش دلواپس شکستن بال و پرم نباش این دستها فدای سر مویی از سرت قربان یک نخ از سر جَلباب خواهرت ای تشنه ، تشنه لب ، لب دریا نبینمت مظلوم فاطمه تک و تنها نبینمت با زخم تیغ و نیزه از اینجا سفر مکن با دست و پا زدن همه را خون جگر مکن (ای کشته ی فتاده به هامون) من آمدم (ای صید دست و پا زده در خون)من آمدم از طعم بوسه ها ی تو اعجاز کرده ام این دست را به شوق بغل باز کرده ام زیبنده نیست بسته شود دست من عمو دست مرا بگیر و به زخمی بزن عمو دست من از مدینه به اینجا رسیده است همراه آه سینه به اینجا رسیده است از پیکر فتاده ات اینان چه می‌بَرند دارند ذره ذره به هر دشنه می‌بَرند ناقابل است گر بپذیری از این صغیر دستم برای تیغ و گلویم برای تیر قبل از تو جان سپردن من لذت من است خونم به پات ريخته این عزت من است @shaneyesheer